اقبال لاهوری

اقبال لاهوری، محمد (۱۲۹۴- ۱۳۵۷ ق‌) شاعر و متفكر مسلمان‌ شبه‌ قارۀ هند و پاكستان در شهر سیالكوت‌ پنجاب‌ به دنیا آمد. دوران ‌كودكى ‌و نوجوانى ‌را در زادگاهش گذراند. ‏زبان‌های‌ فارسى ‌و عربى ‌را در مدارس‌ قدیمۀ آنجا و به‌ روش ‌سنتى‌ فرا گرفت‌ و با ‌علوم ‌اسلامى‌ و معارف‌ قرآنى ‌‏آشنا شد؛ سپس‌ در مدرسۀ‌ اسكاچ‌میشن‌ به ‌اصول ‌و مبادی‌ علوم ‌جدید مشغول‌ شد. پدرش‌ شیخ‌ نورمحمد، با ‏آنکه‌ پیشۀ دوزندگى ‌داشت‌، اوقات‌ خود را در مصاحبت‌ اهل‌ سلوك‌ مى‌گذراند و با شعر و ادب‌ عرفانى‌آشنا بود ‏و به‌خصوص به‌ شیخ‌اكبر، محى‌الدین‌بن‌عربى ‌ارادت‌ تمام ‌داشت‌ و در خانه ‌كتاب‌های‌ فصوص‌الحكم‌ و فتوحات‌ ‏مكیه‌ را مطالعه ‌مى‌كرد. آشنایى ‌اقبال‌ با ‌عرفان ‌نظری‌ و الفاظ و اصطلاحات‌ خاص‌آن‌ از همین‌ روزگار آغاز شد ‏و چون‌ پدرش‌ به‌ سلسلۀ قادریه ‌تعلق ‌خاطر داشت‌، اقبال‌ نیز در آغاز جوانى ‌به ‌این ‌سلسله ‌پیوست‌. در مدرسۀ ‏مبلغان‌ اسكاتلندی‌، استاد و راهنمای‌ او سیّدمیرحسن ‌بود كه ‌‌به‌ تشویق‌ و مساعدت‌ او اقبال‌ به‌ این ‌مؤسسۀ ‏فرهنگى‌ راه ‌یافت. شخصیت‌سیّدمیرحسن ‌و تعلیماتش‌ در تكوین‌ حیات‌ فكری‌ و روحى ‌اقبال ‌و شكل‌ گرفتن ‌‏شخصیتش بسیار مؤثر بود و تا پایان ‌عمر همواره ‌خود به‌ این ‌نكته‌ آگاهى ‌و توجه ‌تمام‌ داشت‌. هنگامى‌ كه ‌در ‏‏۱۳۰۱ ش ‌حكمران ‌انگلیسى ‌پنجاب ‌پیشنهاد كرد كه‌ به‌ اقبال‌ لقب‌ «سر» داده‌ شود، اقبال‌ قبول‌ این ‌پیشنهاد را ‏مشروط به آن كرد كه ‌حكومت ‌وقت‌ رسماً از خدمات‌ فرهنگى ‌سیّدمیرحسن‌ تجلیل‌ و قدردانى ‌كند و چون ‌از اقبال‌ ‏دربارۀ آثار و تصنیفات ‌سیّدمیرحسن‌ سؤال ‌شد، وی‌ در جواب‌گفت:‌ «من‌ خود از تصنیفات‌ او هستم‌» و تا ‏لقب‌ «شمس‌العلماء» برای‌ سیّدمیرحسن ‌تصویب‌ نشد، اقبال‌ لقب‌ پیشنهادی ‌را برای‌ خود نپذیرفت. وی‌ از آغاز ‏جوانى ‌شعر مى‌گفت‌ و در مجالس‌ شعرخوانى ‌شركت‌ مى‌كرد و در بعضى ‌از نشریات محلى ‌اشعارش‌ منتشر مى‌شد. ‏اقبال پس‌ از دوران‌ تحصیلات‌ متوسطه‌، به‌ لاهور رفت‌ و در دانشكدۀ دولتى‌آن ‌شهر به‌ ادامۀ تحصیل ‌پرداخت و ‏علاوه‌ بر زبان‌های ‌فارسى‌ و عربى‌، با ادبیات‌ انگلیسى ‌و ادبیات ‌جدید اروپایى‌ آشنایى‌ كامل‌ پیدا كرد و ‌فلسفۀ ‏غرب ‌را فرا گرفت‌. در دورۀ کارشناسی ارشد علاوه‌ بر تحصیل‌ فلسفه‌ كه‌ موضوع‌ اصلى‌كارش بود، به‌ مطالعۀ ‏اصول‌ علم‌ اقتصاد و حقوق‌ نیز اشتغال‌ داشت‌. استادش در فلسفه ‌دانشمند شرق‌شناس‌ مشهور، سر توماس‌ آرنولد ‏بود. پس‌از پایان ‌این‌ دوره‌، در بخش‌ زبان‌های‌ شرقى ‌همان ‌دانشكدۀ دولتى ‌هم به ‌تدریس‌ پرداخت و هم در زبان‌‏ عربى‌، ادبیات‌ انگلیسى‌، اقتصاد، تاریخ ‌و فلسفه به‌ تحقیق‌ و ترجمه‌ و تألیف‌ پرداخت. یكى‌ از نخستین ‌كارهایش ‏مقاله‌ای ‌به ‌زبان‌ انگلیسى‌ دربارۀ انسان ‌كامل ‌از دیدگاه‌ عبدالكریم ‌جیلى ‌و مقالۀ دیگری‌ در مورد توحید وجودی‌‏ نزد همین ‌عارف‌ بود. در همین ‌زمان به‌ پیشنهاد و تشویق‌ استادش‌آرنولد، كتابى‌ در علم‌ اقتصاد سیاسى‌ از زبان‌ ‏انگلیسى‌ به ‌اردو تلخیص‌ و ترجمه و كتاب‌ دیگری‌ در علم‌ اقتصاد جدید تألیف‌كرد. از كارهای‌ علمى‌ دیگرش در ‏این ‌دوران ‌تألیف‌ كتابى ‌در تاریخ‌ قرن‌های ‌۱۱ تا ۱۵ م انگلستان و كتابى ‌در تاریخ ‌هند برای‌ مطالعۀ ‏دانشجویان‌ بود. در نخستین ‌سال‌های ‌قرن ۲۰ م‌ در شبه‌ قاره‌، جریان‌های‌ فكری‌ و حركت‌های ‌سیاسى‌ و ‏آزادیخواهى‌ و استقلال‌طلبى‌ باعث شد، اقبال ‌در این‌ احوال‌ و بیرون‌ از محیط تدریس‌ دانشگاهى‌ بیشتر وقتش ‏را در انجمن‌های‌ ادبى ‌و مجالس‌ شعرخوانى ‌مى‌گذراند و هنوز به ۳۰ نرسیده ‌بود كه‌ سروده‌هایش‌ در نواحى‌ اردو ‏زبان ‌و شبه ‌قاره‌ دست‌ به‌ دست‌ مى‌گشت‌ و شهرتش‌ به‌ عنوان‌ یكى‌از بهترین ‌شاعران‌ این‌ زبان‌ به‌ دهلى‌ و دكن ‌و ‏لكهنو رسیده‌ بود. شعرش‌ در این‌ دوران‌، نخست‌ رنگ‌ صوفیانه ‌و عشق‌ عرفانى ‌داشت‌ و از سبك‌ و مضامین‌ شعر ‏سنتى ‌اردو پیروی‌ مى‌كرد، اما با درگیر شدن ‌در جریان‌های سیاسى ‌زمان‌ و كوشش‌های‌ مسلمانان‌ برای‌ تجدید ‏حیات ‌ملى ‌و حفظ حقوق ‌خود در مقابل ‌اكثریت ‌هندو مذهب‌، سروده‌هایش‌ به‌تدریج‌ رنگ‌ سیاسى‌ و اجتماعى‌‏گرفت‌. منظومه‌های ‌تصویر درد و نالۀ یتیم‌ در حقیقت‌ تصویر اوضاع‌ دردناك ‌مسلمانان‌ هند بود و منظومۀ فریاد ‏به ‌حضور سرور كائنات‌ فریاد دادخواهى‌ و تظلم‌‌ آنها ‌به ‌پیشگاه ‌پیامبر اسلام ‌(ص‌) بود. ‌در این‌ دوره ‌از عقاید ‏سرسیّداحمدخان‌ پشتیبانى ‌مى‌كرد و استاد پیشین ‌او سیّدمیرحسن‌ كه ‌خود از پیروان‌ افكار سرسیّد و نهضت‌ ‏علیگر بود، سال‌ها پیش‌ او را در این‌ جریان‌ فكری‌ قرار داده‌ بود. سرسیّد آشنا شدن‌ با علوم ‌و فنون ‌جدید را ‏برای‌ جوانان ‌مسلمان‌ ضرورتى ‌حیاتى‌ مى‌دانست ‌و مى‌كوشید كه‌ برای‌ این‌ منظور از حكومت‌ انگلستان ‌امتیازات‌‏ بیشتری‌ كسب‌ كند. تأسیس‌ دانشگاه ‌علیگر، ترغیب ‌مسلمانان ‌به ‌تفكر علمى‌ و عقلانى ‌و آموختن ‌روش‌های‌ ‏جدید زندگى‌، اقداماتى ‌در این ‌جهت‌ بود. یكى‌ دیگر از كسانى‌ كه ‌در این‌ دوره ‌در تكوین‌ شخصیت‌ اقبال‌ تأثیر تمام ‌‏داشت‌، مولوی‌ نذیر احمد دهلوی‌ بود كه ‌در اقامت‌۱۰ سالۀ اقبال ‌در لاهور به‌ آنجا مى‌رفت‌ و در مجالسى‌ كه‌ از ‏طرف‌ «انجمن‌ حمایت‌ اسلام‌» برپا مى‌شد، سخنرانى‌ مى‌كرد. اقبال ‌در این‌ انجمن‌ شركت ‌فعال ‌و مؤثر داشت‌ و در ‏هر مجلسى‌ كه‌ تشكیل ‌مى‌شد، شعری ‌از سروده‌هایش ‌را مى‌خواند. بسیاری ‌از اندیشه‌های اقبال‌، به‌خصوص ‏نظریۀ «خودی‌» و «تسخیر فطرت‌» ‌از مبانى‌ فلسفۀ اوست. اقبال‌ در ۱۹۰۵م‌ به ‌اروپا سفر كرد و ۳ سال‌ در ‏انگلستان‌ و آلمان‌ به‌ تحصیل‌ حقوق‌ و فلسفۀ جدید و تحقیق‌ در حكمت‌ ایرانى ‌و اسلامى ‌و تفحص‌ در تاریخ ‌فكر و ‏تمدن‌ غرب‌ مشغول‌ بود. وی‌ در این ‌مدت‌ با استادانى ‌چون‌ مك‌ تگارت‌ فیلسوف‌ و هگل‌‌شناس‌ انگلیسى‌، وایت ‏هد، ادوارد براون ‌و نیكلسن‌ ارتباط نزدیك‌ داشت‌ و با افكار كسانى ‌چون‌ كانت‌، هگل‌، نیچه ‌و برگسون‌ آشنا شد. ‏تأثیر نیچه ‌و برگسون ‌در فكر اقبال‌ بسیار عمیق ‌و سازنده ‌بود و بعدها در ساختار فكر و فلسفه‌اش و نیز در ‏تصوراتش ‌دربارۀ حیات‌ و انسان‌ و جهان‌ بر جای‌ ماند. وی ‌از دوران‌ نوجوانى ‌با شعر و ادب‌ اروپا انس‌ و الفت‌ ‏داشت‌ و در این ‌دوران‌ بیش‌ از همه ‌به ‌آثار گوته ‌و وردزورث‌ توجه ‌کرد. رساله‌ای‌ كه ‌اقبال ‌با عنوان ‌رُشد ‏مابعدالطبیعه ‌در ایران برای‌ اخذ درجۀ دكتری‌ در دانشگاه‌ مونیخ‌ تألیف‌ كرد، نمایانگر رُشد فكری‌، ذهن‌ منطقى‌ ‏و روشمند، دامنۀ اطلاعات‌ و ادراك‌ نقادانۀ او از مسائل علمى‌ و فلسفى‌ و تاریخى‌ است‌. اقبال ‌در ۱۹۰۸م‌ به ‌هند ‏بازگشت‌ و پس ‌از دوران‌ كوتاهى‌ تدریس ‌فلسفه ‌در دانشگاه‌، از كار موظف‌ كناره ‌گرفت ‌و تا پایان‌ عمر با ‏درآمدی ‌كه‌ از وكالت‌ دادگستری‌ به‌دست‌ مى‌آورد، بسر برد. اوقاتش به ‌سرودن‌ شعر، نوشتن ‌مقالات‌ و ایراد ‏سخنرانی‌ها مى‌گذشت‌ و سعى ‌داشت‌ كه‌ مسلمانان‌ هند را به‌ ارزش‌ها و مواریث‌ معنوی‌ خود آگاه‌ گرداند و ‌آنها‌‏ را برای‌ كسب‌ آزادی‌ و استقلال‌ و بازیافت‌ هویت ‌تاریخى ‌و فرهنگى ‌خود آماده‌ سازد. آشنایى ‌عمیق‌تر و ‏دامنه‌دارتر او با افكار جلال‌الدین ‌مولوی ‌در این ‌سال‌ها آغاز شد و این‌ شناخت‌ نه‌ تنها در شاعری‌ و قدرت‌‏ بیانش به‌ زبان ‌فارسى‌ تأثیر عظیم‌ داشت‌، بلكه‌ به‌ جوهر اندیشه‌اش نیز رنگ‌ و نیروی ‌تازه‌ بخشید و تركیب ‌و نظام‌‏ فلسفه‌اش‌ را كامل‌تر و منسجم‌تر ساخت‌. تأثیر مولوی‌ تا پایان ‌عمر در حیات ‌فكری‌ و روحى‌ اقبال‌ بر جای‌ بود و ‏این ‌ویژگى‌ در تمام‌ آثاری ‌كه‌ از این‌ دوران ‌به ‌بعد پدید آورد، آشكار است‌، چنان‌که ‌سرلوحۀ منظومۀ اسرار خودی‌ ‏او ابیاتى ‌از دیوان‌كبیر شمس‌ است‌؛ در جاویدنامه‌ مولانا را راهبر و پیشرو خود در سیر و عروج‌ روحانى‌ قرار داده ‌‏است‌؛ در ارمغان ‌حجاز او را روشنى ‌شب‌ خود و گره‌گشای‌ كارها خوانده و در بال‌ جبرئیل‌ مرید هندی‌ و پیر ‏رومى‌ را به‌ مشاعره‌ نشانده ‌است. ‌نظر و دیدگاه‌ اقبال‌ نسبت‌ به‌ عرفان ‌و تصوف‌اسلامى‌ در طول ‌۴۰ سال‌‏ زندگانى‌ فكری‌ او در تغییر و تحول‌ بوده‌ و در آثارش آرای مختلف‌ در این‌ باب‌ دیده ‌مى‌شود. وی ‌از دوران‌ نوجوانى‌، ‏با موضوعات‌ عرفانى‌ انس‌ و آشنایى ‌یافته ‌و حتى‌ در رسالۀ دكتری‌‌ خود فصلی مفصل‌ را به ‌بحث‌ دربارۀ تصوف ‌‏اختصاص‌ داد و در آن‌ از عرفان ‌وحدت‌ وجودی‌ ابن‌عربى‌ و عبدالكریم ‌جیلى ‌به ‌تفصیل‌ و با بیانى ‌ستایش‌آمیز ‏سخن‌ گفت‌؛ اما پس‌از بازگشت‌ از اروپا و در پى‌ تأملات‌ و مطالعات ‌نقادانۀ بعدی‌ در حیات ‌اجتماعى‌‏ مسلمانان ‌هند و سعى‌ در یافتن‌ علل‌ و عوامل‌ ضعف‌ و ادبار و واپس‌ماندگى‌ عمومى‌ این ‌جامعه‌ در جهان و نیز ‏تحت‌‌تأثیر افكار كسانى ‌چون ‌شوپنهاور، نیچه ‌و برگسون‌، در مورد تصوف ‌و راه ‌و روش‌ صوفیانه‌ به‌ نظر و نتیجۀ ‏دیگری‌ رسید كه‌ در منظومۀ اسرار خودی‌ و آثار بعدی‌ او منعكس‌ است‌. اقبال ‌لاهوری‌ در دوره‌های ‌بعد ‏بسیاری‌ از آرای خود را تعدیل‌ كرد و تصوف‌ را به نوعى‌ واكنش‌ در برابر غلبۀ قشریت ‌و جمود فكری ‌دینى ‌و ‏اعتراض‌ به‌ حكومت‌های‌ استبدادی‌ به‌شمار آورد و نیز در نقادی‌ عقل‌‌گرایى‌ نظرگاه ‌عرفانى ‌ـ اسلامى‌ را ستود و از ‏این‌ نظر ‌غزالى‌ را با كانت‌ برابر دانست، ولى‌ تا پایان‌ عمر نوعى‌ گرایش‌ منفى‌ نسبت‌ به‌ تصوف‌ در افكارش دیده‌ ‏مى‌شود و حتى ‌از خرده‌گیری‌ بر غزالى ‌نیز خودداری‌ نمى‌كند‌، در طول‌ این‌ تحولات‌ فكری‌، نظر و اعتقادش نسبت‌ ‏به ‌مولوی‌ هرگز تغییر نكرد و همواره ‌او را پیر و مرشد و راهنمای‌ خود مى‌دانست ‌و در توضیح ‌و تبیین ‌نكات‌ دقیق‌ ‏فلسفى و جهان‌شناسى‌ اسلامى ‌خود در موارد بى‌شمار به‌ ابیاتى ‌از مثنوی‌ مولوی‌ استناد و استشهاد مى‌كند. پس‌از ‏بازگشت‌ از اروپا و در دورانى‌ كه ‌به ‌تنظیم ‌افكار و آرای خود مشغول‌ بود، نوعى ‌تحول ‌كلى‌ در دیدگاه‌های‌ سیاسى‌ ‏و اجتماعى‌اش پدید آمد‌ و در سال‌های ‌بعد از بازگشت ‌از اروپا، اشعاری را كه‌ در ‌آنها احساسات وطن‌‌پرستانه‌ بیان‌ شده ‌و به ‌روزگار جوانى‌اش تعلق‌ داشت‌، از مجموعۀ آثار منظوم‌ خود خارج ‌و به ‌جای‌ زبان‌ اردو ‏‏(هندوستانى‌) كه‌ زبان‌ اكثر مردم ‌مسلمان ‌هند بود، زبان ‌فارسى ‌و الفاظ و تعبیرات‌ شعر عرفانى ‌فارسى ‌را برای‌ ‏بیان ‌آرا و افكار خود به‌كار گرفت. از لحاظ تفكر سیاسى‌، اقبال‌ به ‌وحدت‌ جهانى ‌اسلام ‌و پیوستن ‌مسلمانان ‌هند ‏به ‌جهان ‌اسلامى ‌اعتقاد داشت‌. تغییر فكرش نخست ‌در بخش‌ ششم‌ از مجموعۀ سخنرانی‌هایى ‌كه ‌او در سال‌های‌ ‏‏۱۹۲۶- ۱۹۲۸م‌ ایراد كرده ‌بود، به ‌نظر مى‌رسد و سپس‌ در خطابه‌ای ‌كه‌ در دسامبر ۱۹۳۰م‌ به ‌مناسبت ‌افتتاح‌ ‏جلسۀ «مسلم‌لیگ‌» در اسدآباد عرضه‌ كرد، به‌ تصریح ‌بیان‌ مى‌شود و سرانجام ‌رواج‌ و غلبۀ همین ‌نظرگاه ‌در جامعۀ ‏مسلمانان ‌هند، به ‌تشكیل ‌كشور پاكستان ‌و تأسیس‌ حكومت‌ اسلامى ‌در مناطقى‌ كه‌ بیشتر ‌آنها مسلمان‌ بود، ‏منجر شد؛ به سبب همین ‌تغییر فكر و دیدگاه‌‌ اقبال‌ در پایان عمرش دوباره‌ به ‌زبان‌ اردو روی ‌آورد و دو منظومۀ بال‌‏جبرئیل‌ و ضرب‌كلیم‌ را به‌ این ‌زبان ‌سرود. او با این‌كار مى‌خواست‌ مسلمانان‌ هند را مخاطب ‌خود قرار دهد. این ‌‏دو منظومه ‌اگرچه ‌از لحاظ تاریخ‌ زبان‌ و ادب‌ اردو از مهم‌ترین ‌آثار پدید آمده‌ در این ‌زبان‌ به‌شمار مى‌روند، اما ‌از ‏لحاظ مضامین‌ و مطالب ‌در حقیقت‌ بیان‌ همان‌ افكار و نظریاتى ‌است‌ كه‌ در منظومه‌های ‌فارسى‌‌اش به‌طور پراكنده‌ ‏عرضه ‌شده ‌بود. در فاصلۀ سال‌های ‌۱۹۰۸- ۱۹۱۵ م‌ كارهای‌ ادبى ‌اقبال‌ منحصر به‌ چند منظومۀ كوتاه چون‌ ‏شكوه‌؛ جواب ‌شكوه؛ و شمع ‌اور شاعر بود كه ‌‌آنها را برای ‌جلسات‌ سالیانۀ «انجمن‌ حمایت‌ اسلام‌» لاهور سروده‌ ‏بود؛ هم‌چنین مجموعه‌ای ‌از یادداشت‌های‌ مختصرش دربارۀ افكار و تصورات‌ مختلفش ‌به‌نام‌ تفكرات‌ پراكنده ‌‏منتشر شد. مضمون‌ این ‌منظومه‌ها و اشعار دیگری‌ كه ‌در سال‌های‌ بعد به‌ زبان ‌اردو سرود، چون ‌خضر راه و ‏طلوع‌ اسلام‌ بیشتر رنگ‌ اجتماعى ‌داشت ‌و به ‌قصد بیدار كردن‌ جامعۀ مسلمان‌ هند و ایجاد حس‌ اعتماد به ‌‏نفس‌ و اتحاد و همبستگى‌ در آن‌ بود. با انتشار منظومۀ اسرار خودی‌ دوران‌ شاعری‌ اقبال‌ به ‌زبان ‌فارسى‌آغاز ‏مى‌شود؛ ۳ سال‌ بعد، دومین‌ منظومۀ فارسى‌‌اش به‌نام‌ رموز بیخودی‌ انتشار یافت‌ كه‌ در حقیقت‌ ادامه ‌و مكمل‌‏ اسرار خودی‌ است‌. ترجمۀ منظومۀ اسرار خودی‌ به‌ زبان‌ انگلیسى‌ به ‌قلم ‌شرق‌شناس‌معروف‌ نیكلسن ‌و انتشار آن‌ ‏در لندن‌ در ۱۹۲۰ م و مقدمه‌ای ‌كه ‌مترجم‌ در معرفى‌ این ‌اثر نوشت‌، مایۀ شهرت‌ اقبال‌ در اروپا شد. ظاهر زندگى ‌‏و كیفیت ‌معاش‌ اقبال‌، برخلاف ‌حیات‌ فكری ‌و روحى ‌پُر نشیب ‌و فرازش، بسیار ساده ‌و بى‌تكلف‌ و از ‏كشاكش‌ها و ماجراهایى‌ كه‌ معمولاً مردان‌ سیاست‌ را به‌ خود مشغول‌ مى‌كند، خالى‌ و بركنار بود. وی‌ پس از ‏بازگشت از اروپا تا پایان ‌عمرش‌، یك‌بار در دسامبر ۱۹۲۸و ژانویۀ ۱۹۲۹ م به‌ دعوت ‌«كنفرانس ‌سراسری‌ ‏اسلامى ‌هند» برای‌ چند سخنرانى ‌به‌ دهلى ‌و علیگر و حیدرآباد و ... ‌سفر كرد و در ضمن‌ این‌ سفرها از ‏بنگلور و میسور نیز دیدن ‌نمود. در ۱۹۳۰م‌ به ‌ریاست‌ جلسات‌ مسلم‌لیگ‌ انتخاب‌ در ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲م‌ برای‌ ‏شركت‌ در میزگرد لندن‌ به‌ منظور رسیدگى ‌به ‌امور مربوط به ‌هندوستان‌ به ‌لندن‌ سفر كرد. در بازگشت ‌از سفر ‏اول‌، در پاریس‌ با برگسون ‌ملاقات‌ و گفت‌وگو کرد ‌و در بازگشت‌ از سفر دوم‌، به ‌اسپانیا رفت‌، از مسجد قرطبه ‌و ‏سایر آثار تمدن ‌اسلامى‌ آن‌ سرزمین ‌دیدن‌ كرد و در مادرید با آسین ‌پالاسیوس‌، اسلام‌‌شناس‌ معروف‌ آشنا شد. وی‌ ‏از اسپانیا بنا بر دعوت‌ موسولینى‌ به‌ ایتالیا رفت ‌و در رُم‌ با وی‌ ملاقات‌ و گفت‌وگو كرد و در راه‌ بازگشت‌ به ‌هند ‏از مصر و دانشگاه‌الازهر دیدار کرد. در ۱۹۳۳ م‌ به ‌دعوت‌ دولت ‌افغانستان‌ برای‌ مشاوره‌ در امور فرهنگى ‌و ‏آموزشى ‌به‌ آن‌ كشور سفر كرد و به‌ زیارت‌ مرقد حكیم‌ سنایى‌ غزنوی‌ رفت. در سال‌های ‌آخر عمر گرفتار ضعف‌ و ‏بیماری‌ شد و سرانجام‌ در ۲۱ آوریل ‌۱۹۳۸ درگذشت‌ و در مسجد بزرگ‌ شهر لاهور به ‌خاك‌ سپرده ‌شد. از آثارش ‏می‌توان علم‌الاقتصاد؛ تاریخ‌ تصوف‌، انوار اقبال؛ گفتار اقبال؛ اقبال‌‌نامه؛ خطوط اقبال‌؛ مقالات‌اقبال؛ مكاتیب ‌‏اقبال؛ بانگ‌ در آ؛ بال‌ جبرئیل؛ ضرب‌ كلیم؛ ارمغان‌ حجاز به زبان اردو؛ اسرار خودی‌؛ رموز بى‌خودی‌؛ پیام ‌‏مشرق؛‌ زبور عجم‌؛ جاویدنامه‌، مثنوی ‌مسافر؛ پس‌ چه ‌باید كرد ای ‌اقوام ‌شرق‌ به زبان فارسی؛ رُشد ‏مابعدالطبیعه ‌در ایران‌؛ شش‌گفتار دربارۀ بازسازی‌ تفكر دینى ‌در اسلام؛ تفكرات ‌پراكنده؛ مباحثات ‌اقبال‌؛ ‏نامه‌های‌ اقبال ‌به‌ عطیه‌ بیگم؛ نامه‌ها و نوشته‌های‌اقبال؛ نامه‌های ‌اقبال؛ نامه‌های‌ اقبال ‌به‌ جناح؛ یادداشت‌های‌اقبال؛ سخنرانی‌ها، نوشته‌ها و بیانات‌اقبال و اندیشه‌ها و تأملات‌ اقبال را نام برد.‏

دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی (۹ /۶۲۳-۶۳۱).‏