رودکی

رودکی، ابوعبدالله جعفر بن محمد (وف ۳۲۹ ق) از شاعران ایرانی دورۀ سامانی در قرن چهارم هجری ‌است. رودکی به روایتی از کودکی نابینا بوده و به ‌روایتی بعدها نابینا شد. وی در روستایی به‌نام بَنُج رودک (پنجکنت در تاجیکستان امروزی) در ناحیۀ رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند به دنیا آمد. در ۸ سالگی قرآن را حفظ کرد و قرائات مختلف را آموخت. رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسی‌گوی و پدر شعر پارسی می‌دانند، زیرا تا پیش از وی کسی دیوان شعـر نداشته ‌است. رودکی در دربار امیر نصر سامانی بسیار محبوب شد و ثروت بسیاری به دست آورد. می‌گویند رودکی در حدود ۱۰۰۰۰۰ بیت شعر سروده و در موسیقی، ترجمه و آواز نیز مهارت داشته ‌است. رودکی در ۳ سال پایانی عمرش مورد بی‌مهری امرا قرار گرفت. او در پایان عمر به زادگاهش بنج‌رود بازگشت و در همان‌جا در گذشت. او مداح‌ امیر سعید نصر بن احمد اسماعیل، امیر سامانی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث یا بانویه امیر صفاری، ماکان پسر کاکی سردار دیلمی و خواجه ابوالفضل بلعمی وزیر سامانیان ـ که رودکی را به نظم کلیله‌و‌دمنه برانگیخت ـ بود. رودکی فرزندی به‌نام عبدالله داشته که در بیشتر تذکره‌ها پیش از نام خودش می‌آمده و از این‌رو به ابوعبدالله معروف شده بود. شمس قیس رازی در المعجم فی معاییر اشعار عجم رودکی را آفرینندۀ دوبیتی دانسته و آغاز شاعری رودکی را از آنجا می‌داند که وی صدای شادی کودکی را در حال گردو بازی می‌شنود که از فرط شادی بابت هنر بازی خود زبان شاعری وی گشوده شده و با کلامی آهنگین می‌گوید: «غلتان غلتان همی رود تا بن گو». دولتشاه سمرقندی در تذکرۀ معروف خود آن کودک را پسر یعقوب‌لیث سر سلسلۀ صفاریان می‌داند و شاعر با شنیدن آهنگ این کلام تحت‌تأثیر قرار گرفته و به خانه می‌رود و بر همان وزن به شاعری می‌پردازد و از آنجا که اشعارش در دو بیت بودند به دوبیتی یا رباعی معروف می‌شوند. او را مبتکر قالب رباعی دانسته‌اند. در تذکره‌ها آمده رودکی چنگ‌نواز بوده و توان و چیرگی‌اش در شعر و موسیقی به اندازه‌ای بوده‌که نیروی افسونگری شعر و نوازندگی‌اش در ابونصر سامانی چنان تأثیر گذاشت که وی پس از شنیدن شعر «بوی جوی مولیان» بدون کفش، هرات را به مقصد بخارا ترک کرد. این داستان که در کتاب چهارمقاله از نظامی عروضی آمده‌ که امیرنصر سامانی (یا امیری) از بخارا به هرات می‌رود و دلبستۀ هوای هرات می‌گردد. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب می‌اندازد که مدت ۴ سال او و ملازمانش در هرات می‌مانند. لشکریانش که دلتنگ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیر محتشم و مقبول‌القول بود، روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند، ۵۰۰۰۰ درم به او پاداش می‌دهند، از این‌رو قصیده‌ای می‌سراید و هنگامی‌که امیر سامانی صبوحی کرده بود، چنگ نواخته و آن تصنیف را با آواز می‌خواند و امیر چنان تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد که بدون آنکه کفش را در پایش کند سوار بر اسب می‌شود و مستقیم به سوی بخارا می‌تازد و نقل است که کفش‌هایش را تا دو فرسنگ دنبال او می‌بردند. او برای سروده‌های آهنگین خود یک راوی داشته که نامش به احتمال مج یا ماج بوده که اشعار رودکی را با صدای خوش می‌خوانده ‌است. خود رودکی در شعر خود از او به نام مج یاد می‌کند، اما فرهنگ انجمن آرای ناصری نام وی را ماج ثبت کرده ‌است. اشعارش در تذکرۀ سمرقندی، جامی در بهارستان، حبیب‌السیر ، زینة‌المجالس و مفتاح‌التواریخ بیش از یک میلیون بیت برآورد شده است  که آمار ارائه شده اندکی در تعداد با هم متفاوت است. مهم‌ترین اثرش کلیله‌و‌دمنه به صورت منظوم است. جز آن سه مثنوی از او بجا مانده است و از بقیۀ اشعارش جز اندکی نمانده ‌است. کلیله‌ودمنه در اصل کتابی است هندی که در دورۀ ساسانیان بزرگمهر آن را به پارسی میانه ترجمه کرد. روزبه دادویه مشهور به «ابن‌مقفع» پس از اسلام آن را به عربی برگرداند و همان اثر ابن‌‌مقفع یا متن پهلوی را رودکی به شعر فارسی درآورد. نصرالله منشی از معاصران بهرام‌شاه غزنوی نیز در قرن ششم هجری ترجمۀ ابن‌مقفع را به نثر پارسی درآورد. داستان منظوم شدن کلیله‌و‌دمنه رودکی در شاهنامه نیز وجود دارد. شیخ بهایی در کشکول آورده که منظومۀ کلیله‌ودمنه رودکی مشتمل بر ۱۲۰۰۰ بیت بوده است. از دیگر آثار رودکی می‌توان به سندبادنامه اشاره نمود. سندبادنامه هم هندی بوده که در زمان ساسانیان به پهلوی ترجمه و از ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافته ‌است. سندبادنامه در دورۀ سامانیان به فرمان نوح بن نصر سامانی به فارسی ترجمه شد. سندبادنامه تهذیب کاتب سمرقندی اصل نوشته‌اش از آن ابوالفوارس قنازری است که بنابر پژوهش‌های پاول هرن شرق‌شناس مشهور آلمانی مربوط به سندبادنامۀ رودکی است. بیشتر اشعار غنایی رودکی را غزلیات و رباعیات وی تشکیل می‌دهند. خمریاتش بسیار شبیه به خمریات ابونواس است. در این‌گونه خمریات و نیز در اوصاف طبیعت و زیبایی‌های جهان بسیار موفق بوده و این موفقیت را در تأثیر بر معاصرانش می‌توان یافت. همین تشبیهات و جلوه‌های رنگارنگ و گوناگون طبیعت در شعر رودکی راه را برای شاعرانی مانند منوچهری دامغانی در وصف طبیعت گشود. مدایحش به شکل قصیده‌اند. گاهی فقط در پایان قصیده، چند بیت در مدح کسی نیز گفته و اضافه می‌شود و گاهی نیز قصاید بلند بالایی در مدح بزرگان در اشعارش دیده می‌شود. مهم‌ترین و معروف‌ترین مدیحه‌اش در ستایش ابوجعفر احمد بن محمد امیر سیستان است. او جز مدایح، مراثی و هجویاتی نیز دارد که البته تعدادشان چندان زیاد نیست و در مدح بسیار میانه‌رو بوده و اثری از تملق و چاپلوسی در مدحیاتش نمی‌توان یافت. از مراثی معروفش نیز دو مورد که برای شهید بلخی و خواجه مرادی سروده، شهرت دارد. در شعر رودکی پند و اندرز و سخنان حکیمانه نیز فراوان دیده می‌شود. بیشتر پند و اندرزهای رودکی اخلاقی و در باب هوشیاری و هشدار است که خواننده را به پندگیری و عبرت‌آموزی از جهان وا می‌دارد. برخی از نویسندگان همانند محمد عوفی در لباب‌الالباب رودکی را کور مادرزاد دانسته‌اند، هم‌چنین قدیمی‌ترین منبع، رودکی را اکمه (کور مادرزاد) خوانده ‌است، ولی برخی تنها از نابینایی او سخن گفته‌اند، با این همه برخی هیچ سخنی از کوری او نمی‌گویند مانند سمعانی در الانساب یا نظامی عروضی در چهار مقاله و نیز در کتاب تاریخ سیستان. از دیگر سو، اشعاری نیز از رودکی بجا مانده که او را بینا می‌نمایاند. با توجه به اشعار دیگری که رودکی به تصریح از فعل «دیدن» استفاده کرده، اندیشمندان فارسی بر این باورند که به نوشتۀ محمود بن عمر نجاتی نویسندۀ بساتین‌الفضلاء رودکی در پایان عمر کور شده ‌است، ولی با این حال بدیع‌الزمان فروزانفر با مقایسۀ بین رودکی و بشار بن برد، شاعر نابینای شعوبی و عربی‌، اعتقاد دارد که اشعار ذکر شده از او هیچ تضادی با نابینا بودنش ندارد. با این حال سعید نفیسی با صراحت نابینا بودن رودکی را رد می‌کند و می‌گوید از آنجایی که خود رودکی در هیچ کجای اشعار باقی‌مانده‌اش اشاره‌ای به کوری خود نمی‌کند و تذکره‌نویسانی که مدعی کور بودن مادرزادی وی هستند بیتی از خود رودکی دربارۀ کور بودنش ذکر نکردند، این احتمال وجود دارد که در سال‌های پایانی عمرش مثلاً در زمان سرودن کلیله‌و‌دمنه (که امروزه اثری از آن نیست) کور بوده باشد که این جدای از تطابق با گزارش فردوسی از نظم کلیله‌ودمنه با یافته‌های محققان و تصویر‌سازی‌های موجود در تشبیهات شاعر نیز هم‌خوانی دارد. در سال ۱۹۴۰ م یعنی ۱۰۰۰ سال پس از مرگ رودکی، صدرالدین عینی، بنیانگذار ادبیات فارسی تاجیکی بر آن شد که از شواهد موجود در تاریخ سمرقند گور وی را بیابد. سرانجام پس از تلاش‌های بسیار موفق شد، گورش را در یک گورستان قدیمی در بنج‌رود شناسایی کند. در سال ۱۹۶۵ م گروهی باستان‌شناس روسی به سرپرستی گراسیموف ـ پیکرتراش نامی روس ـ گورش را شکافتند. پس از تحقیقاتی که بر پیکر انجام شد و با مبنا قرار دادن اشعار خود شاعر چهره‌اش را ترسیم نمودند. نتیجۀ پژوهش‌ها نشان داد که کسی چشمان شاعر را در نیاورده ‌است، بلکه سرش را روی آتش یا زغال گداخته گرفته‌اند که موجب سوختن و کوری چشمش شده ‌است، هم‌چنین شکستگی‌های متعدد در ستون مهره‌ها و دنده‌هایش از شکنجه شدنش پیش از مرگ حکایت می‌کند. رودکی را پدر ادبیات فارسی دانسته‌اند. پیش از وی شعر فارسی سروده می‌شد، اما کیفیت اشعار رودکی آغازگر راه پیشرفت ادبیات فارسی بود. ریچارد فرای (Richard Frye) عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشته‌ است. در تذکره‌ها و کتاب‌های پارسی اشعارش بارها ذکر شده ‌که اساس جمع‌آوری دیوانش بودند. او شعر فارسی را از پیروی از شعر عربی جدا کرد و اوزان و قالب‌های جدید فارسی به وجود آورد و با ترجمۀ منظومه‌های مختلف و سرایش اشعار حکیمانه و تعلیمی و نیز تغزلات و مدیحه راه را برای پیشرفت شعر فارسی به خوبی گشود، از کسانی که از سروده‌های رودکی در اشعار خود تضمین آورده‌اند می‌توان به غضایری رازی، عثمان مختاری، سوزنی سمرقندی، فرخی سیستانی، معزی نیشابوری، خاقانی شروانی، ابوسعید ابوالخیر، مولانا جلال‌الدین بلخی و حافظ اشاره نمود. شیوۀ شعرش سادگی معنی و روانی الفاظ بوده است و وی را باید پایه‌گذار سبک خراسانی خواند. نخستین غزلیات دل‌انگیز فارسی را رودکی سروده است. در اشعارش شور و شادی، وجد و ملال، زهد و اندرز، شک و یقین به هم آمیخته است. تخیلش بسیار قوی و تصاویر شعریش بسیار گویاست. وی پیشاهنگ چکامه‌سرایان است و کهن‌ترین قصیدۀ کاملی که شامل تشبیب و تخلص به مدح باشد، از وی یادگار مانده است. در آذر ماه ۱۳۸۷ ش، آیین بزرگداشتی در تهران برای رودکی برپا شد، از میان بزرگ‌ترین رودکی‌پژوهان می‌توان به براگینسکی (Braginsky)، سیمنوف، صدرالدین عینی، سعید نفیسی، محمدعلی فروغی، محمد شکوروف و ریچارد فرای (Richard Frye) اشاره کرد؛ به دنبال کشفیات گور رودکی، بقعه‌ای شبیه به آرامگاه عطار بر بالای گورش ساخته شد که هم اکنون در روستای بنج‌رودک یا پنجکنت در ۱۷۰ کیلومتری شمال شهر دوشنبه و در خاک جمهوری تاجیکستان قرار دارد. بقعۀ آرامگاه رودکی دارای نمایی هشت ضلعی و گنبدی دایره‌ای شکل در بالای آن است.

با کاروان حله (۱۱-۱۸)؛ تاریخ ادبیات در ایران (۱ /۳۷۱-۳۸۹)؛ سیری در شعر فارسی (۲۱۴-۲۱۹)؛ فرهنگ سخنوران (۴۰۱-۴۰۲).