بیدل دهلوی

 بیدل دهلوی ، میرزا عبدالقادر (۱۹۵۴- ۱۱۳۳ ق) شاعر پارسی گوی هند و نمایندۀ برجستۀ سبک هندی در عظیم آباد هند که امروزه به آن پتنه می‌گویند، به دنیا آمد. نیاکان او از قبیلۀ اَرلاس از اقوام مغولی و ترکان جغتایی و ساکن بخارا بودند. پدرش، عبدالخالق، از صوفیان قادری بود که در جوانی به سپاهیگری اشتغال داشت، اما در همان سنین این شغل را رها کرد و به خدمت عرفا مشغول شد. او فرزندش را به تبرک و تیمن به نام شیخ عبدالقادر گیلانی، پیشوای طریقت قادری، عبدالقادر نامید. عبدالقادر در 5 سالگی پدرش را از دست داد و از آن پس عموی جوان و فاضل او، میرزاقلندر، سرپرستی وی را به عهده گرفت. عبدالقادر گذشته از زبان مادریش، بنگالی، با ریخته (که بعدها به زبان اردو شهرت یافت)، سانسکریت و ترکی آشنایی یافت و زبان‌های فارسی و عربی را نیز در مکتب آموخت. در شش سالگی با قرآن آشنا شد و در کمتر از یک سال آن را ختم کرد. عبدالقادر نخستین سروده‌هایش را بر عمویش  که نخستین مربی و مشوق وی بود، عرضه کرد. او ابتدا «رمزی» تخلص می کرد اما سپس با همت جستن از معنویت باطنی شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی و با استناد به مصراع: «بیدل از بی‌نشان چه گوید باز» به «بیدل» تغییر تخلص داد. ظاهراً بیدل نخستین شعر خود را در ۱۰ سالگی سروده است. او علاوه بر مصاحبت با شاعران و عالمان، به مطالعۀ اشعار سرایندگان بزرگ زبان پارسی نیز پرداخت و آثارش گواه آشنایی عمیق وی با سروده‌های آنهاست. وی نخست به سبک‌های خراسانی و عراقی گرایش داشت، اما سفر به دهلی سبب شد تا به سبک هندی روی آورد. دورۀ نوجوانی شاعر مصادف بود با شایعۀ بیماری شاه‌جهان و نزاع‌های درونی بر سر قدرت که عظیم‌آباد را به یکی از کانون‌های اصلی شورش تبدیل کرد. ظاهراً در همین دوره میرزا قلندر، بیدل را به دایی او، میرزاظریف ، سپرد. میرزاظریف که مردی روحانی و محقق بود، در تکوین شخصیت عرفانی و ادبی بیدل و آشنایی جدی او با فلسفه، تصوف علمی، کلام، فقه، حدیث و تفسیر تأثیر بسزا داشت. در ۱۰۷۱ ق بیدل به همراه میرزاظریف به مرکز اُریسه رفت و در آنجا با شاه‌قاسم هواللهی که در ادب و حکمت و عرفان تبحر داشت، آشنا شد. در ۱۰۷۵ ق  به دهلی رفت و در این شهر به خدمت عارف بزرگ، شاه کابلی  رسید. دیگر عارف بزرگ این دوره مولانا کمال بهاری قادری بود که بیدل به او ارادت می ورزید. شاه فاضل، از صوفیان برجستۀ آن روزگار بود و در نظم و نثر چیره‌دست بود، از دیگر استادان بیدل به‌شمار می‌رود . بیدل خود در چهارعنصر، شاه قاسم هواللهی، شاه کابلی، شاه ملوک، شاه یکه آزاد، شیخ کمال بهاری و شاه فاضل را پیران معنوی و استادان روحانی خود می‌نامد. بیدل در دهلی برای گذران زندگی به خدمت سپاه درآمد، اما هنگامی که محمداعظم شاه، پسر اورنگ زیب، از وی خواست تا مدحیه‌ای در شأن و منزلتش بسراید از خدمت دولت استعفا و ترک پایتخت کرد. او مدت‌ها در اکبرآباد، لاهور و حسن‌آباد، شاه جهان‌آباد و مَتُهرا به سیاحت پرداخت. نمونۀ خط او نیز در دست است و حکایت از پختگی و ورزیدگی بیدل در خطاطی دارد. شاهان و بزرگان برای او احترام بسیار قائل بوده‌اند. او از سوی شرح‌حال‌نویسان همروزگارش ستایش شده است. بیدل با بسیاری از شاعران و عالمان و عارفان عصر خویش مراودۀ مستمر داشت. بیدل در دورۀ میانی حیات خویش در ۲۷ جمادی الثانیۀ ۱۰۹۶ ق به همراه خانواده‌اش به دهلی وارد شد و در آنجا اقامت گزید. وی که با فقر مالی شدید روبه‌رو بود، از امیران محلی استمداد طلبید. حاکم نواب شکرالله‌خان ، خانه‌ای در اختیار او گذاشت و برای او مقرری تعیین کرد که تا پایان عمر شاعر، به وی پرداخت می‌شد. بیدل تا پایان عمر در همین خانه زندگی می کرد و چون در ۴ صفر ۱۱۳۳ دیده از جهان فرو بست، بنابر وصیتش در همین خانه به خاک سپرده شد. آرامگاه بیدل مدت‌ها زیارتگاه دوستدارانش بود، اما در آشوب‌های بعدی و به‌ویژه در لشکرکشی‌های نادرشاه و افغان‌ها به شهر دهلی، مقبرۀ او نیز از بین رفت و اکنون محل آن معلوم نیست. آرامگاهی که در افغانستان به او منسوب است، بی‌شک جعلی و ساختگی است. از بیدل فرزندی بر جای نماند. در آثار بیدل تقریباً تأثیر تمامی شاعران برجستۀ پارسی‌سرای را می‌توان مشاهده کرد. هم‌چنین شعر و نثر پارسی در شبه قاره، تاجیکستان و افغانستان تحت‌تأثیر بیدل بوده است. نظم و نثر بیدل از طریق شاگردان و مقلدانش، به‌ویژه غالبِ دهلوی، بر زبان اردو تأثیر گذاشته است. در افغانستان و تاجیکستان در سالروز رحلت بیدل مراسم «عُرس بیدل » برگزار می‌شد و نشست‌های «بیدل‌خوانی » با شرکت بیدل‌شناسان و بیدل دوستان تشکیل می‌شود. فراوانی نسخه‌های آثار بیدل در این کشورها گواهی استقبال عموم مردم از سروده‌های اوست. اقبال لاهوری از شیفتگان و ستایندگان بیدل دهلوی است و گاه مصرع یا بیتی از بیدل را تضمین می کند. او در مقایسۀ بیدل با غالب دهلوی، تأکید می کند که غالب تنها به صورت شعر بیدل توجه کرده و از فهم معانی شعری او عاجز است. به نظر اقبال، بیدل پس از شنکره چاریا، شارح شهیر اوپانیشادها، دومین متفکر بزرگ شبه قاره است. اقبال به شاعران همروزگارش توصیه می‌کرد که برای تصحیح کلام به سروده‌های بیدل توجه کنند و وی را با هانری برگسون، فیلسوف معاصر فرانسوی، مقایسه کرده است در ایران، پس از انقلاب اسلامی، نسلی از شاعران به بیدل روی کرده و از او اثر پذیرفته‌اند. در آثار بیدل مضامین پیچیدۀ عارفانه و تشبیهات و استعارات و ترکیبات  زیبا و هنرمندانه فراوان مشاهده می‌شود. لطف و ظرافت بیان  و قدرت تخیل و تمثیلش ـ که گاه به افراط نیز می‌گراید ـ در میان شاعران سبک هندی به او جایگاهی ممتاز می‌بخشد، به‌ویژه، استفاده از نمادهای بسیار ـ که «آینه » از رایج‌ترین آنهاست ـ آثارش را از فضایی خاص برخوردار می‌سازد. به دلیل همین نوآوری‌است که تذکره‌نویسان عموماً بیدل را موجد سبکی تازه محسوب می‌دارند. 

بیدل دارای اندیشه‌هایی بلند و ژرف و متعالی است. او از معدود شاعرانی است که اوج و اعتلایی شگرف را در بیان شاعرانۀ افکار فلسفی و تجربه‌های عرفانی به نمایش گذاشته است. او را شاعر فیلسوف نامیده‌اند و این امر بیش و پیش از هر چیز معلول نگاه ویژۀ شاعر به هستی و حیات است. بیدل عارفی معتقد به وحدت وجود است و در بسیاری از سروده‌هایش آشکارا به محی‌الدین ابن عربی، عارف بزرگ مسلمان، نزدیک می‌شود. سروده‌های بیدل رنگ و بویی از شک فلسفی به همراه ندارد، اما آنچه ممکن است این توهم را ایجاد کند که شاعر دچار شک فلسفی است، حیرت عارفانه در سروده‌های اوست که در ذات و ماهیت، با تحیر عقل متفاوت است. عالم و آدم از دید او مظاهر حق‌اند و حضرت احدی با حسن خویش در این آینه‌ها طلوع و تجلی کرده است. در این میان ، بیدل به تبعیت از دیگر عارفان بزرگ برای آدمی در نسبت با حق ارزش فوق‌العاده‌ای قائل است. بیدل به تغزل، توسعی صوری و معنایی می‌بخشد. گسترۀ مضامین او آشکارا وسیع است و درک زبان وی محتاج آشنایی با رمزها و استعاره‌های ویژه‌ای است که به کار برده است. در قصاید، بیدل بیشتر به سبک خاقانی شروانی  نزدیک می‌شود و تنها به ستایش پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) می‌پردازد. سروده‌هایش در توحید، جهان‌شناسی و انسان‌شناسی است. تفاوت عمدۀ غزلسرایی وی با دیگر غزلسرایان بزرگ سبک هندی جنبۀ توحیدی و عرفانی آثار اوست. از بیدل آثار بسیاری به نظم و نثر بر جای مانده است. این آثار بارها در هندوستان، پاکستان، ایران و تاجیکستان به چاپ رسیده است. کلیات بیدل میان سال‌های ۱۳۴۱-۱۳۴۴ش در کابل، در سه جلد شعر به انضمام یک جلد نثر، به چاپ رسیده است. چاپ جدیدی از آن نیز به اهتمام اکبر بهداروند و پرویز عباسی داکانی، در ۱۳۷۶ش در تهران در سه مجلد منتشر شده است. نخستین منظومۀ عرفانی بیدل، مثنوی محیط اعظم است که در ۱۰۷۸ ق به پایان رسید. این منظومه مقدمه‌ای به نثر دارد که بیدل در آن به گونه‌ای استعاری به بسیاری از شاعران هم‌روزگارش اشاره دارد. محیط اعظم را باید ساقی نامه‌ای عرفانی قلمداد کرد. این منظومه شامل هشت «دور» است که تکوین عالم وجود را شرح می‌دهد. در این منظومه بیدل آشکارا تحت‌تأثیر فصوص‌الحکم  ابن‌عربی است. بیدل هستی را میخانه‌ای می‌داند که ساقی آن حق است و مست ازل و ابدش، آدمی. این مستی، مستی عشق و آگاهی است و نشان از رابطۀ سرمدی خداوند و انسان دارد. محیط اعظم چند بار از جمله در ۱۳۷۰ ش در تهران به چاپ رسیده است. یکی از منظومه‌های عرفانی بیدل، مثنوی بلند طلسم حیرت است که در ۱۰۸۰ ق به نظم کشیده شده است. این منظومه را بیشتر باید گشت و گذاری باطنی و عرفانی در درون آدمی تلقی کرد. انسان‌شناسی بیدل به‌ویژه در این اثر نمود ویژه‌ای دارد. او پس از بحث‌های مقدماتی هستی شناختی و جهان شناختی به انسان روی می کند. در این سفرنامۀ روحانی، بیدل سیری در کالبد بشری دارد. طور معرفت، مثنوی بلند دیگری است که بیدل در ۱۰۹۹ ق در نواحی مرکزی هند سروده است. بیدل در سفر به کوه بیرات همراه نواب شکرالله‌خان، این مثنوی را در دو روز سروده است. در این مثنوی بیدل به شکلی رمزی ـ مثالی در طبیعتی که به نحو ماوراءطبیعی تصویر و تفسیر می‌گردد، حقیقت ظاهر در مظاهر را مشاهده می کند. مشاهدۀ طبیعت به فکر عرفانی بیدل فرصت پرواز به لامکان را عطا می کند. بیدل در پایان مثنوی به اندیشۀ ترک اختیار و ترغیب خاموشی می‌رسد و باز هم سیر آفاقی، او را به سیر انفسی رهنمون می گردد که در تمامی سروده‌های بیدل اندیشه‌ای محوری و اساسی است. مهم‌ترین منظومۀ بیدل، مثنوی عرفان اوست. این منظومه در ۱۱۲۴ ق سروده شده است. منظومۀ عرفان با تبیین رابطۀ خداوند و انسان، بر مبنای عشق، آغاز می‌شود. بیدل چنان‌که رسم عرفاست مطالب خویش را با داستان‌پردازی‌های خاص همراه می کند و به مراتب وجود بر مبنای نگرش عارفان می‌پردازد و هر فصل را به مناسبت «طور»، «نقش » یا «جهد» می‌نامد. بیدل در این اثر به داستان‌های هندوان نیز اشاره می کند و برخی از مسائل داستان‌نویسی معاصر مثل سیالیت ذهن و زمان نیز در آثار او دیده می‌شود. به طور کلی اندیشه‌های بیشتر عارفان بزرگ را در این مثنوی می‌توان مشاهده کرد، اما بی‌شک تأثیر آرا و آموزه‌های محی‌الدین ابن‌عربی، به‌ویژه نظر وحدت وجودی او، بیش از دیگران است. از بیدل آثاری به نثر نیز باقی مانده است. مهم‌ترین آنها چهار عنصر است که زندگینامۀ بیدل به قلم خود اوست . بیدل این اثر را از ۱۱۹۱ تا ۱۱۰۶ نگاشته است. وی نثر خویش را با شعر ممزوج کرده و جای جای به غزلیات، رباعیات، مثنویاتو قطعاتش استناد جسته است. چهار عنصر، چنان‌که از نام آن پیداست، اشاره به آب و باد و خاک و آتش دارد. بیدل آدمی را برآیند این چهار عنصر برمی‌شمارد و از این‌رو زندگینامه‌نویسی دربارۀ بشر را شرح چهار عنصر می‌داند. بیدل به این مناسبت در زندگینامه‌اش به بحث‌های خود با علما و دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان اشاره می کند که به لحاظ شناخت اندیشه‌ها در هند مهم است. تجربه‌های خاص عرفانی او و استادانش نیز در کتاب نقل می‌شود. نثر خاص بیدل در این کتاب رنگ و بوی شاعرانه دارد و قدری متکلفانه به نظر می‌رسد.
نکات، اثر منثور دیگر بیدل، در واقع بیانیۀ اعتقادی اوست که نظرگاه‌ها و آموزه‌های اساسی و اصلی عرفان بیدل را شامل می‌شود. نکات، هم‌چون چهار عنصر، با سروده‌های بیدل آمیخته است، اما نثر روان‌تری دارد. این اثر بهترین متن برای فهم آرای فلسفی و عرفانی بیدل است از بیدل نامه‌هایی نیز باقی مانده که به رقعات مشهور است . این نامه‌ها خطاب به دوستان و برخی امیران محلی نوشته شده است. در این نامه ها نیز غلبۀ جنبه‌های عرفانی، اخلاقی و مذهبی کاملاً آشکار است. مجموعۀ مثنویات و آثار منثور بیدل در کلیات او در ۱۲۹۹ در بمبئی به چاپ رسیده است.

دانشنامهٔ ادب فارسی، ادب فارسی در افغانستان (۳۴۵)؛ فرهنگ ادبیات فارسی دری (۹۸)؛ بیدل‌شناسی (۱/ ۸۷-۸۶).