میرفندرسکی
میرفندرسکی، فندرسکی، سیّدمیرزا ابوالقاسم فِندِرسكی حکیم، فیلسوف، عارف و شاعر امامی که معروف به میرفندرسكی (ح ۹۷۰-۱۰۵۰ ق) بود. وی از دانشمندان دورۀ صفوی و از استادان بهنام «مكتب اصفهان» به شمار میرفت. پدرانش از بزرگان سادات استرآباد بودند و جدش میرصدرالدین در ناحیۀ فندرسك از قرای استرآباد صاحب املاكی بود و بعد از جلوس شاهعباس اول (۹۶۶ ق) به دربار او پیوست. پدرش میرزابیك نیز در دستگاه شاهعباس خدمت میكرد و مورد تكریم بود. ابوالقاسم در قصبۀ فندرسك به دنیا آمد و علوم را در همان نواحی فرا گرفت، ولی بعد برای تحصیل به اصفهان رفت و نزد علامه چلبی بیك تبریزی که خود از شاگردان افضلالدین محمد تركه اصفهانی بود، به تحصیل حكمت و علوم پرداخت. وی سپس در همانجا به تدریس مشغول شد، ولی محیط فكری و علمی آن روزگار با روحیۀ آزادیطلب و تقلیدناپذیر او سازگار نبود و او نیز چون استادش چلبی بیك تبریزی و بسیاری دیگر از اهل علم و ادب و عرفان و هنر عازم هندوستان شد. هندوستان در آن دوران به سبب روش و منش خاص اكبرشاه و سیاست «صلح كل او» هم از لحاظ رونق اقتصادی و امنیت اجتماعی مردمان نقاط دیگر را به سوی خود میكشید و هم از لحاظ تنوع ادیان و آیینها و دوری از تعصبات مذهبی و فرقهای برای مردمان آزاداندیش جایگاهی امن و دلخواه بود. سفر اول میر به هند در ۱۰۱۵ق و به همراهی اوحدی بلیانی (مؤلف تذكرۀ عرفاتالعاشقین) بوده است، به گفتۀ اوحدی هنگامیكه میر به هند رسید، به دستگاه میرزاجعفر آصفخان كه خود از شاعران و ادیبان ایرانی بود و به هند مهاجرت كرده و در آنجا به صدارت و وزارت رسیده بود؛ نزدیك شد. آصفخان با رعایت احوال او وسایل بازگشت او را به ایران فراهم نمود، ولی دیری نگذشت كه میرفندرسکی دوباره عازم سفر هند شد. نخست به گجرات و از آنجا به دكن رفت. اوحدی در زمانیکه در حال نوشتن عرفاتالعاشقین بوده یعنی در فاصلۀ سالهای ۱۰۲۱- ۱۰۲۴ ق مینویسد كه میرفندرسكی بعد از این تاریخ نیز تا پایان عمر همواره به هند سفر میكرده و یكبار در ۱۰۳۷ ق و بار دیگر در ۱۰۴۶ ق به معرفی ابوالحسن اصفهانی وزیر شاهجهان با آن پادشاه ملاقات كرده است. میرفندرسكی در دربار ایران نیز مورد تكریم بود و به گفتۀ نصرآبادی هنگامیكه از هند به اصفهان بازگشت، شاه صفی به دیدنش رفت. وی در اصفهان درگذشت و در همانجا در مقبرۀ بابا ركنالدین در محلی كه امروز به تخت فولاد و تكیۀ میر معروف است، به خاك سپرده شد. مزار او در فضای باز قرار دارد و روی خاك او سنگ یكپارچۀ بزرگی نهادهاند كه بر جانب غربی آن كتیبهای به خط ثلث برجسته به تاریخ سال ۱۰۵۰ ق نوشته شده است؛ ولی در پایان نسخۀ رسالۀ صناعیه وفات میر ۱۰۴۹ ق قید شده و در مصراع آخر یك رباعی به صورت ماده تاریخ آمده است، مقبرۀ میر همیشه در اصفهان حرمت خاص داشته و زیارتگاه مردم بوده است. پس از مرگ وی طبق وصیتش كتابهایش به كتابخانۀ سلطنتی شاه صفی منتقل شد. از زندگانی شخصی او اطلاع دقیقی در دست نیست، از نوادگانش تنها میرابوطالب بن میرزابیك معروف است كه از شاگردان علامه مجلسی و مردی فاضل و شاعر بوده است و آثار فراوان دارد و بازماندگان این خاندان تا همین پایان از سادات محترم منطقۀ استرآباد بودهاند. میرفندرسكی از معاصران میرداماد و شیخ بهایی بوده و چند تن از مدرسان علوم حكمای معروف آن عصر چون ملاصادق اردستانی، محمدباقر سبزواری، آقاحسین خوانساری، میرزارفیعای نائینی و شیخ رجبعلی تبریزی از شاگردانش بودهاند. بعضی از مؤلفان صدرالدین شیرازی، حكیم بزرگ عصر صفوی را نیز در شمار شاگردانش آوردهاند، ولی صدرالدین در هیچیك از آثارش از او نامی نمیبرد، در حالیكه در مقدمۀ شرح بر اصول كافی از دو استاد دیگر خود میرداماد و شیخ بهایی با تجلیل و تكریم فراوان یاد میكند. با این همه به هیچ روی دور از احتمال نیست كه افكار میر و تأثیراتی كه وی از محیط فكری و فرهنگی هند پذیرفته و دریافتهایی كه از تأمل در مسائل فلسفی هندی حاصل كرده بود، به نوعی از طریق مباحثات و مذكرات علمی به مجامع فرهنگی ایران راه یافته انگیزۀ برخی تأملات و تفكرات شده باشد؛ به گفتۀ نویسندۀ كتاب دبستان مذاهب میر با شاگردان آذركیوان مصاحبت داشت و ترك آزار جاندار از صحبت شاگردان كیوان پیش گرفته بود و چون از او پرسیدند كه با استطاعت چرا به حج نمیروی؟ جواب داد: برای آن نمیروم كه آنجا گوسپندی به دست خود باید كشت. هر چند كه از میر آثار فراوانی در دست نیست، ولی عبارات و القابی كه بر كتیبۀ سنگ مزارش دیده میشود حكایت از آن دارد كه وی در دوران حیات در نظر خواص و عوام حرمت و عزت خاص داشته است و نه تنها در حكمت و علوم رسمی، بلكه در معارف الهی و سیر و سلوك عرفانی نیز او را دارای مقامی بس بلند میدانستهاند. دلیل دیگر بر شهرت و منزلتش نزد مردم آن روزگار داستانهای غریب و كرامات گوناگونی است كه به او نسبت دادهاند و این شهرت تا آنجا بوده كه داستان آمدن شیر به مجلس او و شیخ بهایی را نقاشان بر پرده و بر قلمدانها نقش میكردهاند و داستان رفتن وی به معبد كفار موضوع منظومهای دلكش در طاقدیس ملااحمد نراقی شده است. حكایاتی كه دربارۀ تیزهوشی، عزت نفس، حاضر جوابی و بیپروایی او در پاسخ گفتن به خردهگیریهای امیران و شاهان نقل كردهاند نیز حاكی از دقت نظر، قوت ذهن، شجاعت اخلاقی، وارستگی وآزادمنشی اوست. گفتهاند كه روزی در مجلس او مسئلهای از علم هندسه بنا بر نظر خواجه نصیرالدین طوسی مطرح شد. میر برهانی در باب آن آورد و پرسید كه آیا خواجه این برهان را ذكر كرده است؟ گفتند: نه، سپس چند برهان دیگر در همان باب اقامه و در پی هر برهان همان پرسش را تكرار كرد و جواب همان بود كه اول شنیده بود. از اشارات كوتاهی كه در تذكرهها و كتاب رجال به احوالش شده، معلوم میشود كه وی در عین آنکه از لحاظ كمالات علمی و عرفانی مورد تكریم بوده در زندگانی شخصی بسیار ساده و بیتكلف میزیسته؛ از شهرت و مقامات صوری گریزان بوده به ظواهر امور اعتنایی نداشته و از آمیزش با مردم كوچه و بازار، حتی اجامر و اوباش، پرهیز نمیكرده است. واله در بیان احوال او میگوید كه وی اكثر لباس نمد میپوشید و با اوباش و اجامره صحبت میداشت، در حلقۀ معركه خروسبازان حاضر شده خروسی در زیر بغل خود میگرفت. واله در پی این سخن داستان معروف گفتوگوی میر با شاه عباس و جواب بیباكانه و صریح او را به اعتراض پوشیده و مؤدبانۀ شاه ـ كه در كتابهای دیگر نیز آمده است ـ نقل میكند. میر در علوم زمان خود بهخصوص در هندسه و ریاضیات و كیمیا صاحبنظر بوده و در پارهای از این موضوعات آثاری به او منسوب است. از آثاری كه از وی دردست است و نیز از روش و دیدگاههای فكری و فلسفی شاگردان او و تألیفات آنها معلوم میشود كه میر در كار تعلیم از استادان حكمت مشاء بوده و كتابهای ابنسینا را تدریس میكرده است. گاهی از اشارات طعنآمیز و تعریضات تلخ در مورد ابنسینا و خواجه نصیرالدین طوسی ـ كه هر دو از بزرگان این مكتب بودهاند ـ خودداری نمیكرده است. او در بیتی از قصیدۀ معروف خود فارابی و ابنسینا را به فهم ظاهری منسوب میكند و با آنکه در برخی از آثار فلسفی خود به شیوۀ مشائیان قول به مثل افلاطونی را باطل میداند، اما قصیدۀ معروف خود را با تصورات مربوط به مثل افلاطونی و صعود به برزخ مثالی آغاز میكند. از میرفندرسكی چند رسالۀ مختصر در موضوعات علمی و فلسفی، مقداری حواشی و توضیحات بر ترجمۀ جوگ بسشت هندویی و بعضی اشعار و قطعههای منظوم بر جای مانده است: مهمترین اثر میر رسالۀ فارسی معروف به صناعیه است كه به عنوان حقایق الصنایع نیز شهرت دارد. وی در این رساله صناعت را به مفهومی بسیار گسترده و به معنی هر چیز گرفته كه از قوای عاقله و عامله آدمی به ظهور و حصول پیوندد و در ۲۴ باب و یك خاتمه به بیان حد صناعت انواع آن ارتباط صناعات مختلف با هم فایده و غایت هر یك درجات سودمندی و شرف و خست آنها و سهم و محل هریك از اهل حرف و صنایع در جامعه پرداخته، ترتیب صنایع را برحسب شرف و غایت تا صناعتی كه خود غایت غایی است و برای آن غایتی نیست تعیین نموده است. در این رساله قوای نفسانی و اندامهای پیكر انسانی (عالم صغیر) و وظیفه و عمل هر یك از آنها از یك سو با اجزا و عناصر عالم هستی و عوالم عقول و نفوس (انسان كبیر) برابر و موازی قرار داده شده و از سوی دیگر با طبقات مختلف جامعه و افراد و اعضای آن و سهم و وظیفۀ هریك از آنها در هیئت اجتماع همانند و همسان گرفته شده است. میر در این رساله مطالب علمی فلسفی دقیق را با زبانی روشن و فصیح آمیخته با آیات و احادیث و اقوال بزرگان و حكما بیان داشته است. رسالۀ فی الحركة نوشتۀ مختصری است به زبان عربی در ۵ فصل در تعریف حركت و اقسام آن و بیان آنکه هر حركتی محتاج محركی است و حركات باید از محركی واحد آغاز شوند كه محرك اول است و خود محركی ندارد. میر این رساله را از دیدگاه طریقۀ مشاء نوشته و در آن به رد و انكار نظریۀ مثل افلاطونی پرداخته است. رساله در تشكیك نامهای است رساله مانند كه میر در پاسخ به سؤالی كه آقامظفر كاشانی دربارۀ مسألۀ تشكیك در ذاتیات از او كرده بود، نوشته است. میر در این نامه به شیوۀ مشاییان سخن میگوید و برخلاف اشراقیان كه به تشكیك در ذاتیات قایلاند؛ وی ذاتیات را حاکم به تشكیك نمیداند. حواشی بر جوگ بسشت، متنی كه میر بر آن حاشیه نوشته، كتابی است در عرفان و حكمت هندی كه در زمان اكبرشاه به فارسی ترجمه شد. اصل كتاب به نام لگهویوگه واسیشتهه، خلاصهای است از منظومۀ بزرگتری بهنام یوگه واسیشتهه كه به نامهای مهار اماینه و واسیشتهه راماینه نیز معروف است. فلسفهای كه در این كتاب مطرح است، همان تفكر توحید وجودی مطلق است كه از مكاتب مهم فلسفی و عرفانی هند بهشمار میرود و نمایندۀ برجسته آن شنكره است؛ ولی افكار و آرای پیچیده و دشوار این مكتب در این منظومه به صورتی سادهتر و روشنتر بیان شده و با استفاده از افسانه و تمثیلات شیرین و دلانگیز، به فهم و درك كسانی كه اهل تخصص نیستند، نزدیك شده است. كتاب اصلی به فارسی ترجمه نشده است، اما خلاصۀ آن در قرن نهم میلادی به زبان سنسكریت تدوین شده بود و در دوران سلطنت اكبرشاه به قلم نظامالدین پانی پتی ترجمه شد و در دورههای بعد نیز ترجمهها و تلخیصهای دیگری از آن به فارسی نگارش یافت. هنگامیكه میرفندرسكی به هند رسید، با این كتاب آشنا و سخت مجذوب آن شد. میر فندرسکی زمان مطالعۀ این كتاب، نكات و توضیحات سودمندی در حاشیۀ آن نوشت که هنوز در برخی از نسخ این كتاب دیده میشود. از حواشی میرفندرسكی بر این كتاب چنین برمیآید كه وی به شناخت معارف هندویی اشتیاق وافر داشته و در این راه كوشش بسیار كرده است. وی با زبان سنسكریت آشنایی یافته و از اشاراتی كه به چگونگی این زبان و الفاظ و اصطلاحات آن میكند، چنین برمیآید كه به لزوم قرائت اینگونه كتابها به زبان اصلی پی برده بوده است. در این حواشی اشارات و ملاحظات تطبیقی و مقایسه با موضوعات فلسفی یونانی و عقاید اسلامی دیده میشود و از اشاراتی كه به كتاب پاتنجل بیرونی در این حواشی میكند، معلوم میشود كه با نوشتههای ابوریحان دربارۀ هند نیز آشنا بوده است. میرفندرسكی برای كتاب جوگ بسشت فرهنگنامهای نیز بهنام كشفاللغات جوك تدوین کرده بود كه نسخی از آن هم به ضمیمۀ آن كتاب و هم بهطور جداگانه موجود است. الفاظ و اصطلاحات هندی در این فرهنگنامه به ترتیب حروف تهجی تنظیم شده و تعریفات آنها از متن كتاب گرفته شده و در مواردی توضیح گونهای از میرفندرسكی نیز بر آنها افزوده شده است. علاوه بر این فرهنگنامه، امروز نسخی از كتابی به نام منتخب جوك بشست در كتابخانهها از آثار میرفندرسكی دانسته شده و در هر دو نسخه نام ابوالقاسم میرفندرسكی به عنوان مصنف آمده است. در این كتاب قطعاتی كوتاه با مضامین عرفانی از كتاب جوگ بسشت ترجمۀ پانیپتی نقل شده و در پی هر قطعه یك بیت شعر فارسی با همان مفاد و مضمون از شاعرانی چون عطار، مولوی، شبستری، سیّدحسینی، مغربی، حافظ و شاعران دیگر آمده است. روشن است كه مقصود گردآورندۀ این گزیدهها ارائۀ یكسانی و یگانگی عوالم فكری عرفانی هندویی و اسلامی بوده است. نكتهای كه دربارۀ این منتخب قابل ذكر است، وجود ابیات فراوان از فانی اصفهانی، شاعر قرن سیزدهم هجری در آن است. در نظر اول وجود ابیاتی از شاعری متأخر در این كتاب انتساب آن را به میرفندرسكی ابطال میكند، ولی از سوی دیگر فراوانی این ابیات در تمام كتاب و شمار بسیار بالای آنها نسبت به ابیاتی كه از شاعران دیگر نقل شده است (بیش از نیمی از كل اشعار نقل شده در این كتاب از فانی است) خود دلیل بر الحاقیبودن و افزوده شدن آنها به گزیدههای اصلی در زمانهای بعد تواند بود. این كتاب در ۱۳۸۵ش به كوشش فتحالله مجتبائی با عنوان منتخب جوگ باسشت در تهران طبع و نشر شده است. در تذكرهها اشعاری از میرفندرسكی نقل كردهاند. آنچه از او بر جای مانده، دو قصیده و چند رباعی و چند قطعه است. یكی از قصاید شكواییهای از روزگار نامساعد و قدر ناشناسی ایام و دیگری منظومهای در فلسفه و حكمت الهی است. این قصیدۀ معروف را چند تن شرح كردهاند. شرح محمد صالح خلخالی، از دانشمندان قرن دوازدهم هجری در ۱۳۱۲ ق، همراه با شرح دعای حضرت امیر (ع) و لوایح جامی در تهران به چاپ سنگی رسیده و شرح حكیم عباس شریف دارابی شیرازی به كوشش فضلاللـه لایق در تهران (۱۳۳۷ ش) منتشر شده است.
آتشکدۀ آذر (۲ /۷۹۲- ۷۹۷)؛ ریحانةالادب (۴/ ۳۵۷- ۳۶۰).