برگ سبز ۸۹
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
بهر پرسیدنم ای مایهٔ ناز آمدهای سرو من اینقدر سركشی و ناز چرا چه غم از هجر و نیاز منت ای سرو روان |
بندهات من چه عجب بندهنواز آمدهای گر به دلجویی ارباب نیاز آمدهای كه ز سر تا به قدم عشوه و ناز آمدهای |
||||
مشتاق اصفهانی (غزل) | |||||
ای كه مایوس از همه سویی به سوی عشق رو كن تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگوید چرخ كجرو نیست تو كج بینی ای دور از حقیقت |
قبلهٔ دلهاست اینجا هر چه خواهی آرزو كن حال ما خواهی اگر از گفتهٔ ما جستجو كن گر همه كس را نكو خواهی برو خود را نكو كن |
||||
نظام وفا (غزل) | |||||
آواز: بنان | |||||
كنون كه صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی مقیم كوی تو تشویش صبح و شام ندارد چو در حضور تو ایمان و كفر راه ندارد مده به دست سپاه فراق ملك دلم را رواست گر همه عمرش به انتظار سر آید تسلی دل خود میدهم به ملك محبت |
نگاهدار دلی را كه بردهای به نگاهی كه در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی چه مسجدی چه كنشتی چه طاعتی چه گناهی به شكر آنكه در اقلیم حُسن در همه شاهی كسی كه جان به ارادت نداده بر سر راهی گهی به قطرهٔ اشكی گهی به شعلهٔ آهی |
||||
گوینده: روشنک | |||||
تسلی دل خود میدهم به ملك محبت | گهی به دانهٔ اشكی گهی به شعلهٔ آهی | ||||
آواز: بنان | |||||
فتاده تابش مهر مهی به جان فروغی | چنان كه برق تجلی فتد به خرمن و كاهی | ||||
فروغی بسطامی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفهٔ درویش، علی نگهدار شما. | |||||