برگ سبز ۹۲
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
تو از هر در كه باز آیی بدین خوبی و زیبایی ملامت گوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را تو با این حسن نتوانی كه روی از خلق درپوشی |
دری باشد كه از رحمت به روی خلق بگشایی در آن معرض كه چون یوسف جمال از پرده بنمایی تو سیمین تن چنان خوبی كه زیورها بیارایی كه همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی |
||||
سعدی (غزل) | |||||
آواز: محمودی خوانساری | |||||
روزگاری است كه سودای بتان دین من است دیدن لعل تو را دیدهٔ جانبین باید یارِ من باش كه زیبِ فلک و زینت دهر تا مرا عشق تو تعلیمِ سخن گفتن كرد یارب این كعبهٔ مقصود تماشاگه كیست واعظِ شِحنهشناس این عظمت گو مفروش |
غم این كار نشاط دل غمگین من است وین كجا مرتبهٔ چشم جهانبین من است از مه روی تو و اشک چو پروین من است خلق را وِرد زبان مِدحت و تحسین من است كه مُغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است زانكه منزلگهِ سلطان دلِ مسكینِ من است |
||||
حافظ (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
دردا كه دلم به هیچ درمان نرسید در بیخبری عمر به پایان آمد |
جانم به لب آمد و به جانان نرسید افسانهٔ عشق تو به پایان نرسید |
||||
عطار (دوبیتی) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاک درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفهٔ درویش، علی نگهدار شما | |||||