گلهای رنگارنگ ۱۰۷
|
|
|
|
|
|
روشنک (گوینده) |
|
|
|
|
|
|
از بهر تو افتادم ای دوست به میخانه |
سرمست می عشقم كم ده دو سه پیمانه |
|
||
|
من با تو همی گفتم كز عشق بلا خیزد |
هان ای دل دیوانه هشیار شدی یا نه |
|
||
|
|
|
مولانا (غزل) |
||
|
دل بری یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانم |
همه هستی تویی فی الجمله این و آن نمی دانم |
|
||
|
به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی بینم |
به جز تو در همه گیتی دگر جانان نمی دانم |
|
||
|
دلم سرگشته می دارد سر زلف پریشانت |
چه می خواهد از این مسكین سرگردان نمی دانم |
|
||
|
به امید وصال تو دل خود شاد می دارم |
جز این درد دل خود را دگر درمان نمی دانم |
|
||
|
عجب تر آنكه می بینم جمال تو به هر جایی |
نمی دانم چه می بینی من نادان نمی دانم |
|
||
|
همی دانم كه روز و شب همه روشن به روی توست |
و لیكن آفتابی یا مه تابان نمی دانم |
|
||
|
به زندان دو عالم گر عراقی پای بندم شد |
رها خواهم شدن یا نه از این زندان نمی دانم |
|
||
|
|
|
فخرالدین ابراهیم عراقی (غزل) |
||
|
اول قدم عشق سر انداختن است |
جان باختن است و با بلا ساختن است |
|
||
|
اول اینست وآخرش دانی چیست |
خود را ز خودی و خود به پرداختن است |
|
||
|
|
|
فخرالدین ابراهیم عراقی (غزل) |
||
عبدالعلی وزیری (آواز) |
|
|
|
||
|
ساقیا بده جامی زآن شراب روحانی |
تا دمی بیاسایم زین حجاب نفسانی |
|
||
|
دین و دل به یك دیدن باختیم و خرسندیم |
در قمار عشق ای دل كی بود پشیمانی |
|
||
|
گفتمش از این عالم عالمی بود خوشتر |
دست زد به زلف و گفت عالم پریشانی |
|
||
|
چونكه رُخ ز ما بنهفت آن نگار سنگین دل |
ای دل از وفا خون شو تا كی این گران جانی |
|
||
|
زاهدی به میخانه سرخ رو ز می دیدم |
گفتمش مبارك باد بر تو این مسلمانی |
|
||
|
در سراچه امكان پابرهنگانی چند |
می روند و می بخشند تاج و تخت سلطانی |
|
||
|
ما سیه گلیمان را جز بلا نمی شاید |
بر دل بهایی نه هر بلا كه بتوانی |
|
||
|
|
|
شیخ بهایی (غزل) |
||
روشنک (گوینده) |
|
|
|||
|
اين هم چند گلی بود رنگارنگ از گلزار بی همتای ادب ايران. هميشه شاد و هميشه خوش باشيد. |
|