گلهای رنگارنگ ۲۲۹
|
|
|
|
|
|
روشنک و سلطانی (گوینده) |
|
|
|
|
|
|
گفتمش هندوی زلفت گفت طراری كند |
گفتمش جادوی چشمت گفت عیاری كند |
|
||
|
گفتمش هندوی زلفت گفت طراری كند |
گفتمش جادوی چشمت گفت عیاری كند |
|
||
|
گفتمش لعل تو خواهد كرد كام دل روا |
باز گفت آری كند لیكن به دشواری كند |
|
||
|
گفتمش هندوی سرمستت بود دایم خراب |
گفت مخمور است و گاهی نیز خماری كند |
|
||
|
گفتم آن ترك قدح نوشت بود پیوسته مست |
گفت در مستی نگاهش گاه هشیاری كند |
|
||
|
گفتمش آخر كند درد دل ما را دوا |
لعل خندانش تبسم كرد و گفت ری كند |
|
||
حبیب خراسانی (غزل) | |||||
فاخته ای (ترانه) |
|
|
|
||
|
در كفت دارم دلی خوارش بكن زارش بكن |
تا توانی روز و شب پیوسته آزارش بكن |
|
||
|
در شكنج طره گیسو به زنجیرش ببند |
در هوای نرگس جادو گرفتارش بكن |
|
||
|
گر نمی باشد سزای بندگی بهر فروش |
در كف برده فروشان سوی بازارش بكن |
|
||
سلطانی (گوینده) |
|
|
|
||
|
وعده وصلش بده اما بكن با او خلاف |
هر چه می دانی دروغ و عشوه در كارش بكن |
|
||
فاخته ای(ترانه) |
|
|
|
||
|
بنده ای بخشیدمت گر ناپسند آید تو را |
یا بزن یا بند كن یا بر سر دارش بكن |
|
||
|
چون ستمكش بندگان نزد ستمگر خواجگان |
خسته و بشكسته و بی قدر و مقدارش بكن |
|
||
|
|
|
حبیب خراسانی (غزل) |
||
فاخته ای(اواز) | |||||
|
تو سوز آه من ای مرغ شب چه می دانی |
ندیده ای شب من تاب و تب چه می دانی |
|
||
|
به من گذار كه لب بر لبش نهم ای جام |
تو قدر بوسه آن نوش لب چه می دانی |
|
||
|
چو شمع و گل شب و روزت به خنده می گذرد |
تو گریه سحر و آه شب چه می دانی |
|
||
|
بلای عشق ز هر درد جانگدازتر است |
ندیده رنج محبت تعب چه می دانی |
|
||
|
"رهی" به محفل عشرت به نغمه لب مگشای |
تو دل شكسته نوای طرب چه می دان |
|
||
|
|
|
رهی معیری (غزل) |
||
روشنک (گوینده) |
|
|
|
||
|
تو دل شكسته نوای طرب چه می دانی |
|
|
||
فاخته ای (ترانه) |
|
|
|
||
|
در كفت دارم دلی خوارش بكن زارش بكن |
تا توانی روز و شب پیوسته آزارش بكن |
|
||
|
در شكنج طره گیسو به زنجیرش ببند |
در هوای نرگس جادو گرفتارش بكن |
|
||
|
گر نمی باشد سزای بندگی بهر فروش |
در كف برده فروشان سوی بازارش بكن |
|
||
روشنک (گوینده) |
|
|
|
||
|
وعده وصلش بده اما بكن با او خلاف |
هر چه می دانی دروغ و عشوه در كارش بكن |
|
||
فاخته ای(ترانه) |
|
|
|
||
|
بنده ای بخشیدمت گر ناپسند آید تو را |
یا بزن یا بند كن یا بر سر دارش بكن |
|
||
|
چون ستمكش بندگان نزد ستمگر خواجگان |
خسته و بشكسته وبی قدر و مقدارش بكن |
|
||
|
|
|
حبیب خراسانی (غزل) |
||
روشنک (گوینده) |
|
|
|
||
|
اين هم چند گلی بود رنگارنگ از گلزار بی همتای ادب ايران. هميشه شاد و هميشه خوش باشيد. |
|