گلهای رنگارنگ ۲۳۳
دکلمه: پیمان | |||||
آن را كه غمی چون غم ما نیست چه داند وقت است گر از پای در آیم كه همه عمر سوزد دل یعقوب ستم دیده ز من پرس ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری ترسم كه نمانم من از این درد و دریغا زنهار كه چون می گذری بر سر مجروح |
كز شوق توام دیده چه شب می گذراند باری نكشیدم كه به هجران تو ماند كه احوال دل سوختگان سوخته داند در آتش سوزنده صبوری ه تواند كاندر دل من حسرت روی تو بماند از وی خبری پرس كه چون می گذراند |
||||
سعدی (غزل) | |||||
خواهند عاشقان دو مراد از خدای خویش صد بار آشنا شده ای با من و هنوز |
هجران برای غیر و وصال از برای خویش بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش |
||||
هلالی جغتایی (غزل) | |||||
آواز : فاخته | |||||
آن را كه غمی چون غم ما نیست چه داند سوزد دل یعقوب ستم دیده ز من پرس ترسم كه نمانم من از این درد و دریغا |
كز شوق توام دیده چه شب می گذراند كه احوال دل سوختگان سوخته داند كاندر دل من حسرت روی تو بماند |
||||
سعدی (غزل) | |||||
بختی نكند با منِ سر گشته كه یك روز سعدی تو در این بند بمیری و نداند |
هم خانۀ من باشی و همسایه نداند فریاد بكن یا بكشد یا برهاند |
||||
سعدی (غزل) | |||||
دکلمه: پیمان | |||||
ای بی وفا چه چاره كنم با جفای تو می خواهم از خدا به دعا صد هزار جان |
تا كی جفا برم به امید وفای تو تا صد هزار بار بمیرم برای تو |
||||
هلالی جغتایی (غزل) | |||||
ترانه : مرضیه | |||||
حیرانم حیرانم ز دست دل سرگردانم دل دیوانۀ من شده بیگانۀ من شده كاشانۀ من پُر ز افسانۀ من بازی كه آسمان پیما شد دل اگر دل من باشد جانا گل بی رونق هر گز نهراسد ز خزان هر كس عاشق شد غم مرا می داند دل دیوانۀ من شده بیگانۀ من شده كاشانۀ من پر ز افسانۀ من |
گریانم گریانم گواه من این دامانم افسون ها كرده ام كه رامم گردد وای از من كی جهان به كامم گردد فارغ ز بیم طوفان ها شد نكند ز غم هجران پروا ز بلا كی بگریزد دل سودا زدگان رنج این ره را شكسته پا می داند افسون ها كرده ام كه رامم گردد وای از من كی جهان به كامم گردد |
||||
معینی کرمانشاهی | |||||
دکلمه: پیمان | |||||
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالی است | |||||
شب چنان ،روز چنین ، آه چه مشكل حالی است | |||||
(شاعر ناشناس) | |||||
همیشه شاد و همیشه خوش باشید. | |||||