برگ سبز ۱۱۴
دکلمه: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوۀ دلدار این تماشاچوبنگری گویی |
به تجلی ست از درو دیوار لیس فی الدار غیره دیّار |
||||
منسوب به عطار (غزل) |
|||||
دکلمه: روشنک | |||||
خواهم ای عشق که میخانۀ دلها باشم بی خبر از حرم و دیر و کلیسا باشم گرچه زین بیشترازدست تورسواباشم بی تو یک لحظه نباشد که به دنیا باشم |
|
||||
بعد ازاین رحم مکن بر دل دیوانۀ من بفرست آنچه غمت هست به غمخانۀ من |
|||||
چونکومی نگرم شمع تو پروانه تویی راز شیرینی این عالم افسانه تویی حرم و دیر تویی کعبه و بتخانه تویی لب دلدا رتویی طرّۀ جانانه تویی |
|
||||
گرچه ازچشم بُتی بی دل ودینم ای عشق هرچه بینم همه ازچشم توبینم ای عشق |
|||||
عماد خراسانی (مسمات) | |||||
آواز: عبد الوهااب شهیدی | |||||
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست درطریقت هرچه پیش سالک آید خیراوست چیست این سقف بلند سادۀ بسیار نقش؟ این چه استغناست یارب وین چه قادرحکمتست هرکه خواهد گو:بیا و هرچه خواهد گو: بگو بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود بندۀ پیرخراباتم که لطفش دایمست حافظ ار برصدرننشیند زعالی مشربیست |
درحق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست کین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست ؟ کبر وناز و حاجب ودربان بدین درگاه نیست خود فروشان رابه کوی می فروشان راه نیست ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست عاشق دُردی کش اندر بندمال و جاه نیست |
||||
حافظ (غزل) |
|||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز | آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
روشنک: | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفۀ درویش ؛ علی نگهدار شما. | |||||