گلهای رنگارنگ ۴۰۷
|
|
|
|
|
|
آذر پژوهش (گوینده) |
|
|
|
|
|
|
به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانی ام |
به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانی ام |
|
||
|
به هزار خنجرم ار عیان زند از دلم رود آن زمان |
که نوازد آن مه مهربان به یکی نگاه نهانی ام |
|
||
|
|
|
هاتف اصفهانی (غزل) |
||
شهیدی (آواز) |
|
|
|
||
|
چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا كنی |
كه اگر كنی همه درد من به یكی نظاره دوا كنی |
|
||
|
تو شهی و كشور جان ترا تو مهی و ملك جهان ترا |
ز ره كرم چه زیان تو را كه نظر به حال گدا كنی |
|
||
|
ز تو گر تفقد و گر ستم بود این عنایت و آن كرم |
همه از تو خوش بود ای صنم چه جفا كنی چه وفا كنی |
|
||
|
تو کمان كشیده و در كمین كه زنی به تیرم و من غمین |
همه غمم بود از همین كه خدا نكرده خطا كنی |
|
||
|
|
|
هاتف اصفهانی (غزل) |
||
|
مخوان ز دیرم به كعبه زاهد كه برده از كف دل من آنجا |
به ناله مطرب به عشوه ساقی به خنده ساغر به گریه مینا |
|
||
|
چو نیست قدرت به عیش و مستی بساز ای دل به تنگدستی |
چو قسمتی شد ز خوان هستی دگر چه خیزد ز سعی بی جا |
|
||
|
در این بیابان ز ناتوانی فتادم از پا چنان كه دانی |
صبا پیامی ز مهربانی ببر ز مجنون به سوی لیلا |
|
||
|
|
|
مشتاق اصفهانی (غزل) |
||
آرزو دارم که تو نیز خاطراتی را كه از روزگار محبت باقی است به یاد آوری، به یاد آری كه در آن دوران زندگی زیباتر و پرتو مهر گرمتر و رایحۀ گل دل انگیزتر بود. می بینی كه هنوزش به خاطر دارم. آری تو در چشم من بودی و گویی در سرشت من نهفته، دانی كه هنوزت به خاطر دارم. امروز نگاه پر فروغ و لبخند سحار و فتنه انگیزت را به یاد آوردم و دیدم خاطراتی كه از لطف ها، مستی ها و اشك ها، قهر و آشتی های تو دارم، مانند گلبرگ های بی جان دور هم گرد آمده اند، سر بی عزت به دامان یكدیگر نهاده ودر انتظار تندباد نشسته اند تا به پراكندگی و نیستی تن در دهند، بنگر چگونه در لحظات واپسین در التهاب دیروز و گذشته های شیرین از بی برگی امروز و سردی و خزان محبت به هم رازها می گویند. افسوس، افسوس كه روزگار و حوادث دوستداران را آهسته از یكدیگر جدا می سازد و مانند امواج دریا اثر پایشان را كه موقع وصل و تماشای غروب خورشید و تجلی ماه و هنگام گردش و گله و ناز و نوازش روی شن های ساحلی نقش بسته، شسته و با خود می برد، نیك بنگر، نیك بنگر از بهار و اشعه امید از تو و شقایق سرخ، از من و شراره های تمنا، دیگر اثری در كرانه های زیبا باقی نمانده است. آرزو دارم ترانه ای كه دوست می داشتی و چه بسا برایم زمزمه می نمودی به یاد آوری، آهنگی كه توام با کلامیسوزان از لبانت می گذشت دلم می شنید و به اعماق خود می نشانید و عزیزش می داشت، چه پر شور نوایی، چه خوش می سرودی و چه خوش می گفتی، آتشی در سینه دارم جاودانی. |
|||||
آلفرد دوموسه |
|||||
شهیدی (ترانه) |
|
|
|
||
|
آتشی در سینه دارم جاودانی |
سوز غم سوزد روانم را نهانی |
|
||
|
راز دل گوید نگار آتشین ات |
با نگاهت با زبان بی زبانی |
|
||
|
از غم عشق تو دریای دل گشته طوفانی |
روز من شد سیه چون موی تو از پریشانی |
|
||
|
داده ام از كف دگر شور جوانی |
مانده ام در نیمه راه زندگانی |
|
||
|
همچو مجنون زدم سر به صحرا |
عشق تو در دل من كرده غوغا |
|
||
|
گردش چشم تو فتنه به پا كند |
شعله زند به دلم با یك نگه مانند مینا |
|
||
|
می روم سوی دیار بی نشانی |
همچو برگی در كف باد خزانی |
|
||
|
در دلم ز گردش نگاه تو طوفان به پا شد |
سینه ام ز عشق تو چو لاله دید داغ آشنا شد |
|
||
|
چشم تو به یك نگه چو جام می خون در دلم كرد |
چو دل شكسته ای ز سوز غم دل بی نوا |
|
||
|
|
|
بهادر یگانه |