گلهای رنگارنگ ۴۳۳

فیروزه امیرمعز     (گوینده)

رخ بر افروخته می آمد و در غوغا بود  

قصد دل سوخته ای داشت چنین پیدا بود

غیر پیوسته در آن محفل و از ناز و نیاز   

در  میان  من  و  دلدار  حكایت ها   بود

عاشق اصفهانی (غزل)

حمیرا (ترانه)

اگر با دل  مهربان  تو من  بی وفا  شده ام پشیمانم

اگر غیر تو در جهان به كسی آشنا شده ام پشیمانم

امیدم  تویی  ناامیدم  مكن  جز تو  یاری ندارم

سحر شد بگو با كدام آرزو سر به بالین گذارم

به عشقت قسم بر دو چشمت قسم

جز تو گر با كسی هم نوا شده ام پشیمانم

چرا پشت پا بر جهان نزنم

به دست خود آتش به جان نزنم

بگو با همه بی پناهی خود چرا شعله بر آشیان نزنم

عهدی كه با چشم مست تو بستم

دیوانگی كردم آنرا شكستم

خدا داند جز تو گر با كسی هم نوا شده ام پشیمانم

می میرم از این پریشانی دردا كه هرگز نمی دانی

با من چه كرد این پشیمانی

تا با خدای خود گفت وگو دارم

عشق گذشته را آرزو دارم

خدا داند امید دل ناامیدم تویی جز تو یاری ندارم

سحر شد بگو با كدام آرزو سر به بالین گذارم

به عشقت قسم بر دو چشمت قسم

جز تو گر با كسی آشنا شده ام پشیمانم

بیژن ترقی

فیروزه امیرمعز (گوینده)

پشیمانم  پشیمانم

مستیم و مستی ما از جام عشق باشد      

وین نام اگر بر آریم از نام عشق باشد

روزی كه  كشته  گردم  بر آستانۀ او     

تاریخ    بهترینم    ایام   عشق   باشد

اوحدی مراغه ای(غزل)

حمیرا(آواز)

دلم  دیوانه  شد  دیوانه  شد  دیوانه  دیوانه

دگر  از  خویشتن   بیگانه ام   بیگانه ، بیگانه

خوشا حال و خوشا وقت دو مفتون و دو دلداده

كه  غیر  از  عشق شان   گیتی    بود  افسانه

در این دریای بی ساحل در این صحرای بی حاص

به  لب   جان  آمد   از  بس  گفت  دل  جانانه

دلم  دیوانه   شد   دیوانه   شد   دیوانه ،دیوانه

دگر  از  خویشتن   بیگانه ام   بیگانه، بیگانه

عماد خراسانی

فیروزه امیرمعز(گوینده)

ز پا فتادم و رویم به منزل است هنوز

شكست كشتی و چشمم به ساحل است هنوز

چه حالتی  است ندانم كه بارها از دل

شدم  خراب  و مرا  كار  با  دل  است هنوز

طبیب اصفهانی

حمیرا (ترانه)

اگر با دل  مهربان  تو من  بی وفا  شده ام پشیمانم

اگر غیر تو در جهان به كسی آشنا شده ام پشیمانم

امیدم  تویی  ناامیدم  مكن  جز تو  یاری ندارم

سحر شد بگو با كدام آرزو سر به بالین گذارم

به عشقت قسم بر دو چشمت قسم

جز تو گر با كسی هم نوا شده ام پشیمانم

چرا پشت پا بر جهان نزنم

به دست خود آتش به جان نزنم

بگو با همه بی پناهی خود چرا شعله بر آشیان نزنم

عهدی كه با چشم مست تو بستم

دیوانگی كردم آنرا شكستم

خدا داند جز تو گر با كسی هم نوا شده ام پشیمانم

می میرم از این پریشانی دردا كه هرگز نمی دانی

با من چه كرد این پشیمانی

تا با خدای خود گفت وگو دارم

عشق گذشته را آرزو دارم

خدا داند امید دل ناامیدم تویی جز تو یاری ندارم

سحر شد بگو با كدام آرزو سر به بالین گذارم

به عشقت قسم بر دو چشمت قسم

جز تو گر با كسی آشنا شده ام پشیمانم

بیژن ترقی

فیروزه امیرمعز(گوینده)

پشیمانم  پشیمانم