برگ سبز ۱۳۱
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زر چه باشد كه نثار كف پای تو كنم سر و زر یا دل و جان هر چه به گنجینه مراست بس عزیز است و گرانمایه مرا عمر عزیز از دل و دیده در این خانه دو منزل داری خلوت خاص تو كردم دل و از من بپذیر |
كه سر آن قدر ندارد كه فدای تو كنم به وفای تو نیارزد كه بهای تو كنم لیكن آن عمر كه در كار وفای تو كنم تا كدامین بپسندی تو كه جای تو كنم دیده را نیز كه دهلیز سرای تو كنم |
||||
حبیب خراسانی (غزل) | |||||
آواز: عبدالوهاب شهیدی | |||||
شاهدان گر دلبری زینسان كنند پیش چشمم كمتر است از قطرهای یار ما چون گیرد آغاز سماع |
زاهدان را رخنه در ایمان كنند آن حكایتها كه از طوفان كنند قدسیان در عرش دست افشان كنند |
||||
حافظ (غزل) | |||||
تصنیف و آواز: عبدالوهاب شهیدی | |||||
پیش زاهد از رندی دم مزن كه نتوان گفت زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد كشت باغبان چو من زینجا بگذرم حرامت باد سر مكش حافظ ز آه نیمه شب |
با طبیب نامحرم حال درد پنهانی عاقلا مكن كاری كه آورد پشیمانی گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی تا چو صحبت آینه رخشان كند |
||||
حافظ (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. | |||||