گلهای رنگارنگ ۴۸۴
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
گر ز خاكم گل بروید گل نچیند گل نبوید گر تو گردی شمع محفل زآسمان پروانه ریزد ترك جان می گویم و میخواهم از لعل تو بوسی |
وقت آنم كو كه با من خوش بخندد خوش بگوید ور گل گلشن تو باشی از زمین بلبل بروید هركه دست از جان بشوید هر چه میخواهد بگوید |
||||
علینقی کمره ای (غزل) | |||||
ترانه: مهستی | |||||
شب بود و من سر در گریبان غوغای مستی بود و هجران | |||||
از زندگانی خسته بودم | با گریه پیمان بسته بودم | ||||
تا دیده از این مستی گشودم در كوی تو بنشسته بودم با گریه پیمان بسته بودم ز غم تو من رهایی ندارم كه به جز تو آشنایی ندارم غمت از دل من نرفته برون كشیده دلم را به دشت جنون |
|||||
خدایا تو كه دل به یارم ندادی تو كه عشق او در وجودم نهادی مرا غم هجران نكرده رها |
چرا طاقت انتظارم ندادی چرا طاقت رنجم ندادی رها نشود دل ز دام بلا |
||||
كه مهر و وفایی نمانده به دل ها نشان صفایی نمانده به دل ها |
|||||
(بیژن ترقی) | |||||
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
در عشق تو بی تاب و توانم چه توان كرد در نالۀ من رنگی و بویی ز فرح نیست |
دوری ز تو كردن نتوانم چه توان كرد من بلبل ایام خزانم چه توان كرد |
||||
علینقی کمره ای (رباعی) | |||||
در آغوشم گلی دوشینه جا داشت به شمعی هم نشین بودم شب دوش به دستی دستۀ گل داشت چون صبح |
كه هر برگش بهاری رونما داشت كه چون خورشید و مه پروانه ها داشت به دستی دامن زلف دو تا داشت |
||||
طالب آملی (غزل) | |||||
آواز: محمودی | |||||
شب یار من ار تب هست و غم سینه سوز هست ای اشک همتی كه به كشت وجود من گفتم كه بعد از آن همه دل ها كه سوختی |
تنها نه شب در آتشم ای گل چه بو هست آتش فكنده آه و دل سینه سوز هست کس می خورد فریب تو گفتا هنوز هست |
||||
رهی معیری (غزل) | |||||
همچو نی می نالم از سودای دل من كه باز هر داغ پیدا ساختم دل اگر از من گریزد وای من |
آتشی در سینه دارد جای دل سوختم از داغ نا پیدای دل غم اگر از دل گریزد وای دل |
||||
(رهی معیری) | |||||
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
هزاران شیوۀ بیگانه گیسو چشم"طالب" آن آتش سراپای |
نهان در هر نگاه آشنا داشت چو آب روی گل موج صفا داشت |
||||
طالب آملی (غزل) | |||||
ترانه: مهستی | |||||
شب بود و من سر در گریبان غوغای مستی بود و هجران | |||||
از زندگانی خسته بودم | با گریه پیمان بسته بودم | ||||
تا دیده از این مستی گشودم در كوی تو بنشسته بودم با گریه پیمان بسته بودم ز غم تو من رهایی ندارم كه به جز تو آشنایی ندارم غمت از دل من نرفته برون كشیده دلم را به دشت جنون |
|||||
خدایا تو كه دل به یارم ندادی تو كه عشق او در وجودم نهادی مرا غم هجران نكرده رها |
چرا طاقت انتظارم ندادی چرا طاقت رنجم ندادی رها نشود دل ز دام بلا |
||||
كه مهر و وفایی نمانده به دل ها نشان صفایی نمانده به دل ها |
|||||
(بیژن ترقی) | |||||