گلهای رنگارنگ ۵۴۸

مژده ای دل كه دگر باد صبا باز آمد

عارفی كو كه كند فهم زبان سوسن

لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح

هدهد خوش خبر از طرف صبا باز آمد

تا بپرسد كه چرا رفت و چرا باز آمد

داغ دل بود و به امید دوا باز آمد

رفتم و بار سفر بستم

از عشق تو جاودان ماند ترانۀ من

پیدا شو چو ماه نو گاهی به خانه من

رفتم و بار سفر بستم

آهم را می شنیدی به حال زارم می رسیدی

به خدا كه تو از نظرم نروی

رفتم و بار سفر بستم

اگر مراد ما بر آید چه شود

به خدا كس ز حال من خبر نشد

نروی یك نفس ز پیش چشم من

رفتم و بار سفر بستم

با تو هستم هر كجا هستم

با یاد تو زنده ام عشقت بهانۀ من

تا ریزد گل از رخت در آشیانه من

با تو هستم هركجا هستم

نازت را می خریدم تو ناز من را می كشیدی

چو روم ز برت ز برم نروی

با تو هستم هركجا هستم

شب فراق ما سرآید چه شود

که به جز غم نصیبم از سفر نشد

كه به چشمم به جز تو جلوه گر نشد

با تو هستم هركجا هستم

شب از آغوش گل بالین و بستر می كند شبنم

نگاه گرم جانان بال پرواز است عاشق را 

اگر چون قطره اشكی شب ز چشم آسمان افتد

مرا از این دل نا كام شرم آید چو می بینم  

نمی كاهد اگر از عمر عاشق وصل گل رویان

سحرگاهان سفر با دیدۀ تر می كند شبنم

به سوی آسمان پرواز بی پر می كند شبنم

سحر از چشمۀ خورشید سر بر می كند شبنم

شبی تا صبح در آغوش گل سر می كند شبنم

چرا از خنده گل عمر كمتر می كند شبنم

تنها تویی تنها تویی در خلوت تنهاییم

ای یار بی همتای من سرمایه سودای من

جان گشته سر تا پا تنم از ظلمت تن ایمنم

دانی كه دلدارم تویی دانم خریدارم تویی

تنها تو می خواهی مرا با این همه رسواییم

گر بی تو مانم وای من وای از دل سوداییم

شد آفتاب روشنم پیدا به نا پیداییم

یارم تویی یارم تویی شادی از این شیداییم

از نوشخند گرم تو آفاق تازه گشت

از اشك من به غیر شكایت چه می كنی

صبح بهار این لب خندان نداشته است

گل شكوه ای ز ابر بهاران نداشته است

رفتم و بار سفر بستم

از عشق تو جاودان ماند ترانۀ من

پیدا شو چو ماه نو گاهی به خانه من

رفتم و بار سفر بستم

آهم را می شنیدی به حال زارم می رسیدی

به خدا كه تو از نظرم نروی

رفتم و بار سفر بستم

اگر مراد ما بر آید چه شود

به خدا كس ز حال من خبر نشد

نروی یك نفس ز پیش چشم من

رفتم و بار سفر بستم

با تو هستم هر كجا هستم

با یاد تو زنده ام عشقت بهانۀ من

تا ریزد گل از رخت در آشیانه من

با تو هستم هركجا هستم

نازت را می خریدم تو ناز من را می كشیدی

چو روم ز برت ز برم نروی

با تو هستم هركجا هستم

شب فراق ما سرآید چه شود

که به جز غم نصیبم از سفر نشد

كه به چشمم به جز تو جلوه گر نشد

با تو هستم هركجا هستم