برگ سبز ۱۴۰
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه : روشنک | |||||
ما مست و خراب از می جانانة عشقیم ما را چه غم از سوزش پنهانی خویش است |
مدهوش به یك جرعة پیمانة عشقیم از شعله چه ترسیم كه پروانة عشقیم |
||||
آزاده بُشّری (دوبیتی) | |||||
دکلمه : روشنک | |||||
منم و دلی كه دائم به دو دست دارم او را نشناسد ار كس این دل، ز سپردنش چه حاصل |
اگرش نگاه داری به تو میسپارم او را به كسی چرا دهم دل كه زبون شمارد او را |
||||
آزاده بُشّری (دوبیتی) | |||||
دکلمه : روشنک | |||||
جان من از جان گذشتن كار مشتاقان بود جان من جانا تویی، من نگذرم از جان خویش |
لیك چون جانم تویی بر من نه این آسان بود گر چه اول شرط اندر عشق تَركِ جان بود |
||||
آزاده بُشّری (دوبیتی) | |||||
آواز: محمودی خوانساری | |||||
ز اشتیاق تو جانم به لب رسید كجایی نگفتیام كه بیایم چو جان تو به لب آید منم كنون و یكی جان بیا كه بر تو فشانم جدا چه خوش بود كه زمانی نظر كنی به دل من مرا ز لطف خود ای دوست ناامید مگردان |
چه باشد ار رُخ خوبت بدین شكسته نمایی ز هجر جان من اینك به لب رسید كجایی مشو ز من این دم كه نیست وقت جدایی دلم ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی كه امیدوار به كوی تو آمدم به گدایی |
||||
عراقی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
دکلمه : روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. | |||||