برگ سبز ۱۴۵
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
خوش آن شبها كه در خلوتگه راز من از آه سحرگاه تو فارغ |
درون سینهام آرام بودی تو فارغ از غم ایام بودی |
||||
پروین ریاضی (دوبیتی) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
خوش آن روزی كه زیر سایة بید سرود عشق میخواندیم از بر |
لب جوی، ما و دل بنشسته بودیم لب از هر گفتگویی بسته بودیم |
||||
پروین ریاضی (دوبیتی) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
دل من درس عشق و عاشقی را سحر پروانه را دیدم در آتش |
شبی در مكتب پروانه آموخت كه میخندید و جان میداد و میسوخت |
||||
پروین ریاضی (دوبیتی) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
ز كار شمع خندیدم چو دیدم ولی پروانه بیپروا در آتش |
میان گریه كردن ناز میكرد بدون بال و پر پرواز میكرد |
||||
پروین ریاضی (دوبیتی) | |||||
آواز: بنان | |||||
گر بُوَد عمر به میخانه روم بار دگر خرم آن روز كه با دیدة گریان بروم معرفت نیست در این قوم خدایا مددی گر مساعد شودم دایرة چرخ كبود راز سر بستة ما بین كه به دستان گفتند هر دم از درد بنالم كه فلك هر ساعت باز گویم نه در این واقعه حافظ تنهاست |
به جز از خدمت رندان نكنم كار دگر تا زنم آبِ در میكده یكبار دگر تا برم گوهر خود را به خریدار دگر هم به دست آرمش باز به پرگار دگر هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر كُنَدَم قصد دل ریش به آزار دگر غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر |
||||
حافظ شیرازی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آن كس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. | |||||