برگ سبز ۱۵۱
دکلمه: ثابتایمانی | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: ثابتایمانی | |||||
نیمه هشیاریم و یك نیم دگر مستانهایم بیم رسوایی مده ای شیخ ما را بعد از این عقل اگر با ما بود از عهد دیرین آشنا هر كجا زلف بتی در تار او بند و شكن |
لطفی ای ساقی كه ما محتاج یک پیمانهایم سالها شد ما به رندی در جهان افسانهایم بگذر از ما گو كه نیز از خویشتن بیگانهایم هر كجا شمع رُخی بر گرد او پروانهایم |
||||
حبیب خراسانی (غزل) | |||||
دکلمه: ثابتایمانی | |||||
همه دردم همه داغم همه عشقم همه سوزم گفتنی نیست كه گویم ز خیالت به چه حالم |
نه بخندم نه بگیریم نه بسازم نه بسوزم حیف و صد حیف كه دور از تو ندانی به چه روزم |
||||
رضیالدین آرتیمانی (غزل) | |||||
دکلمه: ثابتایمانی | |||||
از قول دوست ما به یكی مرحبا خوشیم در بارگاه دوست اگر نیست راه ما |
با یك رسالت از دم باد صبا خوشیم در كلبة فقیر و سرای گدا خوشیم |
||||
حبیب خراسانی (غزل) | |||||
آواز : گلپایگانی | |||||
تو سوز آه من ای مرغ شب چه میدانی به من گذار كه لب بر لبش نهم ای جام چو شمع و گل شب و روزت به خنده میگذرد |
ندیدهای شب من تاب و تب چه میدانی تو قدر بوسة آن نوش لب چه میدانی تو گریة سحر و آه شب چه میدانی |
||||
دکلمه: ثابتایمانی | |||||
چو شمع و گل شب و روزت به خنده میگذرد |
تو گریة سحر و آه شب چه میدانی | ||||
آواز: گلپایگانی | |||||
بلای عشق ز هر درد جانگدازتر است رهی به محفل عشرت به نغمه لب مگشای تو سوز آه من ای مرغ شب چه میدانی |
نگشته صید محبت، تعب چه میدانی تو دل شكسته نوای طرب چه میدانی ندیدهای شب من تاب و تب چه میدانی |
||||
رهی معیری (غزل) | |||||
دکلمه: ثابتایمانی | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: ثابت ایمانی | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. | |||||
|