برگ سبز ۱۵۴
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
گر هیچ نبردهایم فرمان تو را كردیم گنه از آنكه میدانستیم |
خوردیم مدام خان احسان تو را لطف و كَرَم بدون پایان تو را |
||||
گوهر قاجر (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
تا بتوانی بِكِش رطل و بَط و جام را تا كه میسر شود باده خور و عشق باز كعبة من كوی تو قبلة من روی تو |
نیست بقا و سواد گردش ایام را كاتش سودای عشق پخته كند خام را بهر طواف تو من بستهام احرام را |
||||
گوهر قاجر (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
ای پیك پی خجسته كه داری پیام دوست گر خون ما به غمزه بریزد سزا بود |
باز آی كه تا بزل كنم جان به نام دوست دانیم فقر خویشتن و احتشام دوست |
||||
گوهر قاجر(غزل) | |||||
آواز: حسین قوامی | |||||
اگر روم ز پیاش فتنهها برانگیزد اگر به رهگذری یكدم از وفاداری چو گویمش كه چرا با كسان بیامیزی من آن فریب كه در نرگس تو میبینم فراز و نشیب بیابان عشق دام بلاست |
ور از طلب بنشینم به كینه برخیزد چو گرد در رهش افتم چو باد بگریزد چنان كند كه سرشكم به خون بیامیزد بس آبروی كه بر خاك ره فرو ریزد كجاست شیردلی كز بلا نپرهیزد |
||||
حافظ (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آن كس كه به امیدی بر خاك درت افت | ||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. | |||||