برگ سبز ۱۶۱
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
بیاکه با سَرزلف توکارها دارم بیا که چون توبیایی به وقت دیدن تو بیا که بی رخ گلرنگ و زلف گُلبویت قرارهای مرابا تو رنگ و بویی نیست |
به عشق روی تودرسَرخُمارها دارم به دیدگان قَدَمت را نثارها دارم شکسته دردل و در دیده خارها دارم که با زمانه سَرکَش قرارها دارم* |
||||
انوری ابیوردی (غزل) | |||||
در کوی خرابات کسی را که نیاز است آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز اسرار خرابات به جز مست نداند تامستی رندان خرابات بدیدم |
هوشیاری و مستیش همه عین نمازاست آن چه ازتو پذیرند در آنکوی نیازاست هوشیار چه داند که در این کوی چه رازاست دیدم به حقیقت که جز این کارِ مَجازاست |
||||
آواز: فاخته ای | |||||
در کوی خرابات کسی راکه نیازاست اسرار خرابات به جز مست نداند تا مستی رندان خرابات بدیدم |
هوشیاری و مستیش همه عین نمازاست هوشیار چه داند که دراینکوی چه رازاست دیدم به حقیقت که جز این کارِ مَجازاست |
||||
دکلمه: روشنک | |||||
تا مستی رندان خرابات بدیدم | دیدم به حقیقت که جزاینکارِ مَجازاست | ||||
آواز: فاخته ای | |||||
از میکده ها ناله جانسوز برآمد درصومعه چون راه ندادند مرا دوش از میکده آواز برآمد که عراقی |
در زمزمه عشق ندانم که چه سازاست رفتم به در میکده دیدم که فراز است در باز تو خود را که در میکده بازاست |
||||
عراقی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد که زدرگاهت نومید نگردد باز | آن کس که به امیدی برخاک درت افتد | ||||
گویده: روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفه درویش. علی نگه دارشما. | |||||
*که با زمانه اینها قرارها دارم |