برگ سبز ۱۶۸
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
تا سر به پای آن بت رعنا گذاشتیم شب رفت و شكوههای دلم ناشنیده ماند بر آستان اهل نظر جا گرفتهایم جز خارِ خار عشق كه در دل خلیده است در وصف آن غزال، غزلهای آبدار |
پا بر فراز طارم اعلا گذاشتیم این آرزو به وعدة فردا گذاشتیم تا دست رد به سینة دنیا گذاشتیم هر گل كه داشت خار تمنا گذاشتیم مجنون صفت، به سینة صحرا گذاشتیم |
||||
خلیل الله خلیلی افغانی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
دیشب هوسی دل غمینم بگرفت گفتم بروم از پی دل تا آنجا |
اندیشة یار نازننیم بگرفت اشكم بدوید و آستینم بگرفت |
||||
کمالالدین اسماعیل (دوبیتی) | |||||
آواز: ایرج | |||||
چون زلف توام جانا در عین پریشانی من خاكم و من گردم من اشكم و من دردم خواهم كه تو را در بر بنشانم و بنشینم از آتش سودایت دارم من و دارد دل |
چون باد سحرگاهم در بیسر و سامانی تو مهری و تو نوری، تو عشقی و تو جانی تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی داغی که نمیبینی، دردی که نمیدانی |
||||
رهی معیری (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. | |||||