برگ سبز ۱۹۸
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
در ما به ناز مینگرد دلربای ما بیجرم، دوست پای ز ما بركشید باز با هیچكس شكایت جورش نمیكنم ما دل به درد هجر، ضروری نهادهایم بر كوه اگر گذر كند این آه آتشین |
بیگانهوار میگذرد آشنای ما تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما ترسم به گفتگو كشد این ماجرای ما زیرا كه فارغ است طبیب از دوای ما یشك بسوزدش دل سنگین برای ما |
||||
عبید زاکانی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
شب فراق كه داند كه تا سحر چند است گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم پیام من كه رساند به یار مهر گسل قسم به جان تو خوردن طریق عزت نیست كه با شكستن پیمان و بر گرفتن دل ز دست رفته نه تنها منم در این سودا فراق یار كه پیش تو كاه برگی نیست |
مگر كسی كه به زندان عشق در بند است كدام سرو به بالای دوست مانند است كه بر شكستی و ما را هنوز پیوند است به خاكپای تو كان هم عظیم سوگند است هنوز دیده به دیدارت آرزومند است چه دستها كه ز دست تو بر خداوند است بیا و بر دل من بین كه كوه الوند است |
||||
سعدی (غزل) | |||||
آواز: گلپایگانی | |||||
ای ساربان آهسته رو كارام جانم میرود محمل بدار ای ساربان تندی مكن با كاروان او میرود دامنكشان، من زهر تنهایی چشان با آن همه بیداد او، وین عهد بیبنیاد او در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن ای ساربان آهسته رو كارام جانم میرود |
وان دل كه با خود داشتم با دلستانم میرود كز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود دیگر مپرس از من نشان كز دل نشانم میرود در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود من خود به چشم خویشتن دیدم كه جانم میرود وان دل كه با خود داشتم با دلستانم میرود |
||||
سعدی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. | |||||