برگ سبز ۲۳۵
گوینده: روشنک | |||||
كدام لب كه از او بوی جان نمیآید به هر دمی ز درونت ستارهای تابد |
كدام دل كه از او آن نشان نمیآید دگر مگو اثری ز آسمان نمیآید |
||||
مولوی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
اگر تو یار نداری چرا طلب نكنی شب وجود تو را در كمین جان ماهی است |
اگر به یار رسیدی چرا طرب نكنی چرا دعا و مناجات نیمشب نكنی |
||||
مولوی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
خیز تا قصد كوی یار كنیم چون لب یار شكرافشان شد |
ترك تدبیر و اختیار كنیم ما به شكرانه جان نثار كنیم |
||||
فخرالدین عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
ای روی تو شمع مجلس افروز رُخسار خوش تو عاشقان را |
سودای تو آتش جگرسوز خوشتر ز هزار عید و نوروز |
||||
فخرالدین عراقی (غزل) | |||||
آواز: نوذر | |||||
بشنو از نی چون حكایت میكند كز نیستان تا مرا ببریدهاند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق من به هر جمعیتی نالان شدم سّر من از نالة من دور نیست تن ز جان و جان ز تن مستور نیست |
وز جداییها شكایت میكند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند تا بگویم شرح درد اشتیاق جفت بدحالان و خوشحالان شدم لیك چشم و گوش را آن نور نیست لیك كس را دیدِ جان دستور نیست |
||||
مولوی (مثنوی) | |||||