برگ سبز ۲۴۴
دکلمه: رضا معینی | |||||
در خرابات مغان نور خدا میبینم جلوه بر من مفروش ای مَلِكالحاج كه تو سوزِ دل، اشكِ روان، آهِ سحر، نالة شب |
این عجب بین كه چه نوری ز كجا میبینم خانه میبینی و من خانه خدا میبینم این همه از اثر لطف شما میبینم |
||||
حافظ (غزل) | |||||
آواز: ایرج | |||||
بیرون نرود مهر تو گر خون رود از دل افسانه شد از بیخبری در همة شهر گردون به من آن كس كه هجر تو كه مشكل |
مهر تو نه خون است كه بیرون رود از دل گفت آنكه غم عشق به افسون رود از دل در وصف مرا كینة گردون رود از دل |
||||
مجمر اصفهانی (غزل) | |||||
دکلمه: رضا معینی | |||||
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد صوفی ما كه ز وِردِ سحری مست شدی |
ای بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد شامگاهش نگران باش كه سرخوش باشد |
||||
حافظ (غزل) | |||||
آواز: عبدالوهاب شهیدی | |||||
به جان پیر خرابات و حق صحبت او بهشت اگر چه نه جای گناهكاران است چراغِ صاعقة آن سَحاب روشن باد مكن به چشم حقارت نگاه در منِ مست نمیكند دلِ من میل زهد و توبه ولی مدام خِرقة حافظ به باده در گروست |
كه نیست در سر من جز هوای خدمت او بیار، بیار، بیار باده كه مستظهرم به همت او كه زد به خرمنِ ما آتشِ مُحبّت او كه نیست معصیت و زهد بیمَشیت او به نام خواجه بكوشیم و فرِّ دولت او مگر ز خاكِ خرابات بود فطرت او |
||||
حافظ (غزل) | |||||
دکلمه: رضا معینی | |||||
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد صوفی ما كه ز وِردِ سحری مست شدی |
ای بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد شامگاهش نگران باش كه سرخوش باشد |
||||
حافظ (غزل) | |||||