برگ سبز ۲۴۸
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
گوینده (روشنک) |
|
|
|
||
ما به دل شادیم از باغ و بهار ما مپرس |
در جهان عشق زادیم از دیار ما مپرس |
||||
بخت ما آئینه ی رخساره ی معشوق ماست |
حسن روی او نگر ، از روزگار ما مپرس |
||||
دوش در یك بزم با او تا سحر می خورده ییم |
نرگس مخمور او بین از خمار ما مپرس |
||||
چشم گریان آوریم و جان پر حسرت بریم |
دیگر از آغاز و از انجام كار ما مپرس |
||||
قصه ی ما را "نظیری" نیست هرگز انتها |
بحر بی پایان عشقیم از كنار ما مپرس |
||||
نظیری نیشابوری (غزل) | |||||
خوبرویان جفا پیشه وفا نیز كنند |
به كسان درد فرستند و دوا نیز كنند |
||||
نظری كن به من خسته كه ارباب كرم |
به ضعیفان نظر از بحر خدا نیز كنند |
||||
گر كند میل به خوبان دل من عیب مكن |
این گناهیست كه در شهر شما نیز كنند |
||||
سعدیا گر نكند یاد تو آن ماه مرنج |
ما كه باشیم كه اندیشه ما نیز كنند |
||||
سعدی (غزل) |
|||||
آواز (شجریان) |
|||||
شهریست پُر حریفان از هر طرف نگاری |
یاران صلای عشق است ، گر می كنید كاری |
||||
چشم فلك ندیده زین خوبتر حریفی |
در دام كس نیفتد زین خوبتر شكاری |
||||
می بیغش است بشتاب ، وقتی خوش است دریاب |
سالِ دگر كه دارد ، امید نو بهاری |
||||
ای روی خوبت از گل ، صد بار نازنین تر |
یارب كه ره نیابد ، بر دامن تو خاری |
||||
هر تار موی حافظ در دستِ تركِ شوخیست |
مشكل توان نشستن در این چنین دیاری |
||||
|
|
حافظ (غزل) |
|||
گوینده (روشنک) : |
|
|
|||
چشم گریان آوریم و جان پُر حسرت بریم |
دیگر از آغاز و انجام كار ما مپرس |
||||
قصه ی ما را "نظیری" نیست هرگز انتها |
بحر بی پایان عشقیم از كنار ما مپرس |
||||
نظیری نیشابوری (غزل) |
|||||
|
|
|
|
|
|