برگ سبز ۲۲
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا كه جلوهٔ دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از در و دیوار لیس فیالدار غیرهُ دیّار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بكند خبر نمیشوی از سوز ما مگر وقتی طریق عاشقی و رسم دلبری این است |
عجب خیال خوشی كردهام خدا بكند كه آه سوختگان در دل تو جا بكند كه ما وفا بنماییم و او جفا بكند |
||||
فروغی بسطامی (غزل) | |||||
اگر سزای لب تو نبود گفتهٔ من دو صد زبان و دهان از برای غیر لبت |
برآر سنگ گران و دهان من بشكن بسوز و پاره كن ور دران و بر هم زن |
|
|||
مولانا (غزل) | |||||
آواز: تاج اصفهانی | |||||
آنكه مرا آرزوست دیر میسر شود ای نظر آفتاب هیچ زیان داردت گر نگهی دوستوار بر طرف ما كنی پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیك |
وین چه مرا در سر است عمر در این سر شود گر در و دیوار ما از تو منور شود حقه همان كیمیاست وین مس ما زر شود سنگ به یك نوع نیست تا همه گوهر شود |
||||
هر چه كند جهد بيش پاي فروتر شود | |||||
تا نبگیرند دست هر كه به گِل در ماند* | هر چه كند جهد بیش پای فروتر شود | ||||
سعدی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
دانی چگونه باشد از دوستان جدایی سهل است عاشقان را ازجان خود بریدن |
چون دیدهای که ماند خالی ز روشنایی لیکن از روی جانان مشکل بود جدایی |
||||
همام تبریزی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
زیبد که به درگاهت نومید نگردد باز | آنکس که به امیدی بر خاک درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفهٔ درویش، علی نگهدار شما | |||||
*هر که بگل در بماند، تانگیرند دست | |||||