برگ سبز ۲۸
دکلمه: روشنک | |||||
چشم بگشا چشم بگشا كه جلوهٔ دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از در و دیوار لیس فیالدار غیرهُ دیّار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
صورتگرِ نقاشم هر لحظه بُتی سازم صورتگرِ نقاشم هر لحظه بُتی سازم هرخون كه ز من روید با خاكِ تو میگوید تو ساقی خماری یا دشمنِ هشیاری جان ریخته شد با تو وآمیخته شد با تو |
وانگه همه بتها را در پیشِ تو بگدازم وانگه همه بتها را در پیشِ تو بگدازم با مهرِ تو همرنگم با عشقِ تو انبازم یا آنك كنی ویران هر خانه كه من سازم چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم |
||||
مولانا (غزل) | |||||
آواز: فرح | |||||
ما سلطنتِ فقر به عالم نفروشیم در كوی خراباتِ مغان همدمِ جامیم گویی كه بخر جنّتِ شادی به غمِ عشق دردی است دلم را كه به درمان نتوان داد بسیار فروشیم می زهد ولیكن گفتیم فروشیم یكی جرعه به جانی |
یك جامِ شرابیم به دو صد جمع مفروشیم هرگز به بهشتِ ابد این دم نفروشیم شادی تو نگهدار كه ما غم نفروشیم زخمی است دراین سینه به مرهم نفروشیم یك جرعه به جانی است جویی كم نفروشیم سودا مكن ای خواجه كه آن هم نفروشیم |
||||
شاه نعمتالله ولی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه زدرگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفه، درویش، علی نگهدار شما. | |||||