برگ سبز ۳۲
دکلمه: سلطانی | |||||
چشم بگشا که جلوهٔ دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از در و دیوار لیس فیالدار غیرهُ دیّار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: سلطانی | |||||
خوش آمدی بنشین و مرو چو عمر دمی خوش آمدی بنشین و مرو چو عمر دمی وصال رویٍ تو بعد از فراق دانی چیست |
که بیتو عمر نیارزد به نیمهٔ درمی که بیتو عمر نیارزد به نیمهٔ درمی صبا به معذرتی در پیٍ شبٍ ستمی |
||||
وحید دستگردی (غزل) | |||||
دکلمه: سلطانی | |||||
خوش آنکه حلقههای سرٍ زلف وا کنی کارٍ جنونٍ ما به تماشا کشیده است |
دیوانگان سلسلهات را رها کنی یعنی تو هم بیا که تماشایٍ ما کنی |
||||
فروغی بسطامی (غزل) | |||||
دکلمه: سلطانی | |||||
به مویی بستهٔ صبرم نغمهٔ تار است | پنداری دلم از هیچ میرنجد دل یار است پنداری | ||||
نظیری نیشابوری (غزل) | |||||
آواز: قوامی | |||||
تا خبردار ز سرّ لبٍ جانان شدهایم تا به یادٍ لبٍ او جامٍ لبالب زدهایم جامٍ جم گر طلبی مجلسٍ ما را دریاب همه اسبابٍ پریشانیٍ ما جمع آمد همه اسبابٍ پریشانیٍ ما جمع آمد زلف کافر رُخش راهنمون شد ما را با سرٍ زلفٍ شکن در شکنش عهد مبند همه از حیرت ما واله و حیرت زدهاند تو همان چشمهٔ خورشیدی و ما خفاشیم |
خبر این است که سر تا به قدم جان شدهایم واقف از خاصیتٍ چشمهٔ حیوان شدهایم کز گداییٍ درٍ میکده سلطان شدهایم تا ز مجموعهٔ آن زلف پریشان شدهایم تا ز مجموعهٔ آن زلف پریشان شدهایم از رٍه کُفر بسر منزلٍ ایمان شدهایم که بدین واسطه ما بیسر و سامان شدهایم بس که در صورتٍ زیبایٍ تو حیران شدهایم که ز پیداییِ انوارٍ تو پنهان شدهایم |
||||
فروغی بسطامی (غزل) | |||||
دکلمه: سلطانی | |||||
زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز | آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفهٔ درویش، خدا نگهدار شما. | |||||