یک شاخه گل ۱۲۷

      
یك شاخه گل برنامهٔ شمارهٔ ۱۲۷        
         
  این برنامه به یاد شادروان ابوالحسن صبا هنرمند و رهبر فقید ارکستر گلها تنظیم گردیده  
دکلمه: روشنک        
  بیرون نرود یاد تو گر خون رود از دل  یاد تو نه خون است كه بیرون رود از دل  
      مجمر اصفهانی (غزل)
       
  یاد آن شب كه صبا بر سر ما گل می ریخت    بر سر ما زدرو بام و هوا گل می ریخت  
      باستانی پاریزی (غزل)
       
       
 

شنوندگان علاقه مند به گلها را البته به خاطر هست كه این بیت شعر را كه مطلع غزلی از باستانی پاریزی است كِی و در كدامین برنامهٔ گلها شنیده اند شعری كه شوری به پا كردو دل هایی را بر طلب آمرزش به مبدائی معطوف داشت كه هر آنچه خوبی و زیبائی است از مظاهر اوست مبدائی كه عشقش گاه جدال های دل شادروان ابوالحسن صبا را به نحوی می لرزانید كه دامنهٔ ارتعاش را به سیم سازش می كشانید و دل حساس وی را به بیانی ملكوتی وا می داشت

با شاعر نبود كه مكنونات دل و یا آنچه بر قلب پر از مهرش می گذشت در ساغر نظم نثار كند اما چنان قدرتی خدا داد داشت كه آوای دل را با پیوسته ای بی نیاز از لغت بیان كند و بر دلهای خسته بنشاند صبا از آن جهت گرامی بود كه فرهنگ ایران را خدمتگذار بود و بدین سبب نیز خاطره اش را عزیز می داریم كه فرزندان روحانی اش امروزه به گردهٔ استاد و به پیروی از مكتب او به خدمت جزئی از ادبیات ایران سر افرازند هر آن كو ولو به ذره ای خدمت صادقانه به این كشور خود را مفتخر سازد به نزد ما عزیز است و خاطره اش نیز عزیز عزت و منزلت صبا علاوه بر آنچه گذشت از این رو بوده و هست كه هرگز به آنچه برای میهن خود كرد مغرور نشد هرگز دلی نیازرد به آنچه از راه خدمت و تدریس و تعلیم بدست می آورد ساخت و نیز هر گز دست نیاز به سوی كسی دراز نكرد

 
       
آواز: قوامی       
 

تا دل من صید شد در دام عشق  

تا دل من صید شد در دام عشق 

آن بلا كز عاشقی من دیده ام   

من خود از بیم بلای عاشقی   

در زمانم مست و بی سامان كند 

این عجب تر كز همه خلق جهان  

جان و دین و دل همی خواهد ز من

جان و دین و دل فدا كردم بدو 

باده شد جان من اندر جام عشق

باده شد جان من اندر جام عشق

باز چون افتاده ام در دام عشق

بر زبان می نگذرانم نام عشق

جام شور انگیز دُرد آشام عشق

نزد من باشد همه آرام عشق

این بُدست از سوی جان پیغام عشق

تا مگر یك ره بر آید كام عشق

 
      حکیم سنائی (غزل)
       
دکلمه: روشنک      
 

وصف تو را گركنند ور نكنند اهل فضل

دولت جاوید یافت هر كه نكو نام زیست 

حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را

كز عقبش ذكر خیر زنده كند نام را

 
      سعدی (غزل گلستان)
       
       


Back to programme page