برگ سبز ۴۶
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا كه جلوهٔ دلدار اين تماشا چو بنگری گويی |
به تجلی است از در و ديوار ليس فیالدار غيرُه ديّار |
||||
منسوب به عطار(قصیده) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
هوست معتكف خانهٔ خمارم كرد شورها در سر و با خلق نمیآرم گفت سايهای بودم و عكس تو بپوشيد مرا |
عشقت از صومعه و مدرسه بيزارم كرد زخمها بر دل و فرياد نمیآرم كرد ذرهای بودم و نور تو پديدارم كرد |
||||
اوحدی مراغهای (غزل) | |||||
آواز: بنان | |||||
از در درآمدی و من از خود به در شدم گوشم به راه تا كه خبر میدهد ز دوست گفتم ببينمش مگرم درد اشتياق دستم نداد قوت رفتن به پيش يار من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت او را خود التفات نبودش به صيد من گويند روی سرخ تو سعدی چه زرد كرد |
گفتی كزين جهان به جهان دگر شدم صاحب خبر بيامد و من بیخبر شدم ساكن شود بديدم و مشتاقتر شدم چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم كاوّل نظر به ديدن او ديدهور شدم من خويشتن اسير كمند نظر شدم اكسير عشق بر مسم افتاد زر شدم |
||||
سعدی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
زيبد كه ز درگاهت نوميد نگردد باز | آنكس كه به اميدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
اين هم برگ سبزی بود تحفهٔ درويش، علی نگهدار شما | |||||