گلهای رنگارنگ ب۲۴۱



دکلمه: روشنک
	چرا از این چمن ای آهوی ختن رفتی چو حسرت از دل تنگم برون نخواهی رفت	مگر چه دیده ای از ما كزین چمن رفتی اگر چو روشنی از چشم های من رفتی
			امیری فیروزکوهی

	نخست نغمه عشاق فصل گل این است اسیر آن خط سبزم كه مو به مو دام است	كه داغ لاله رخان به ز باغ نسرین است غلام آن سر زلفم كه سر به سر چین است
			فروغی بسطامی (غزل)


	یك شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت چشم گریان را به طوفان بلا خواهم سپرد	داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت نوك مژگان را به خوناب جگر خواهم گرفت
			فروغی بسطامی (غزل)
آواز : محمودی خوانساری

	آنقدر با آتش دل ساختم تا سوختم سرد مهری بین كه كس بر آتشم آبی نزد سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع هم چو آن شمعی كه افروزند پیش آفتاب سوختم از آتش دل در میان موج اشك جان پاك من "رهی" خورشید عالم تاب بود	بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم گرچه هم چون برق از گرمی سراپا سوختم لاله ام كز داغ تنهایی به صحرا سوختم سوختم در پیش مه رویان و بی جا سوختم شور بختی بین كه در آغوش دریا سوختم رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
			رهی معیری (غزل)

دکلمه: روشنك
	از در در آمدی و من از خود بدر شدم گوشم به راه تا كه خبر می دهد ز دوست	گویی كزین این جهان به جهان دگر شدم صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم
			سعدی (غزل)
ترانه : الهه

	چنان از خود بی خبرم كه نشناسم پا زسرم نه پیدا در چشم منی نه پنهانی از نظرم رخ چنان نمودی ای ساقی كه بردی از دستم جرعه ای چشیدم از جامت كه تا هستم مستم خود ندانم از چنین جامی چه حالی هستم دانم این قدر كه از قید دو عالم رستم چنان از خود بی خبرم كه نشناسم پا ز سرم نه پیدا در چشم منی نه پنهانی از نظرم به خود می بالم اگر چو خاك ره كنی پامالم گر نفسی تو به درد دلم برسی ، ندهی دل خود به كسی بی خبری ز چه از مشت پری در قفسی مهر و وفا كن كه "صفا" جور و جفا دیده بسی چنان از خود بی خبرم كه نشناسم پا ز سرم نه پیدا در چشم منی نه پنهانی از نظرم

دکلمه: روشنك
	نه پیدا در چشم منی نه پنهانی از نظرم
			(نواب صفا)


	همیشه شاد و همیشه خوش باشید.

Back to programme page

گلهای رنگارنگ ب۲۴۱

لطفآ به گلها کمک کنید

We ask you, humbly, to help.

گلهای رنگارنگ ب۲۴۱

لطفآ به گلها کمک کنید

We ask you, humbly, to help.

Golha.co.uk | خبرهای گلها را دریافت کنید