برگ سبز ۵۸
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا كه جلوهٔ دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از در و دیوار لیس فیالدار غیرهُ دیّار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
امشب كه جمال تو طرح دگر افتاده است آشفته و ژولیده سرگشته و شوریده هی چین و شكن بینم از زلف تو در هر سو یك امشبی كه تویی در برابرم سرمست قسم به جان تو كز جان و از جهان برخاست نهاد دل به تو و از همه جهان بر داشت |
چین و شكن زلفت آشفتهتر افتاده است پیچان و پریشیده بر یكدگر افتاده است كاندر پی یكدیگر زیر و زبر افتاده است گمان مبر كه خبر از وجود خویشم هست هر آنكه یك نفس از روی عشق با تو نشست گشاد در به تو و بر رُخ دو عالم بست |
||||
حبیب خراسانی (غزل) | |||||
آواز: فرح | |||||
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی تو نه مثل آفتابی كه حضور و غیبت افتد چه حكایت از فراقت كه نداشتم ولیكن دل دردمند ما را كه اسیر توست یارا برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را گله از فراق یاران و جفای روزگاران |
كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستی دگران روند و آیند و تو همچنان كه هستی تو كه روی باز كردی در ماجرای بستی به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی نه طریق توست سعدی سر خویش گیر و رستی |
||||
سعدی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
امشب كه جمال تو طرح دگر افتاده است | چین و شكن زلفت آشفتهتر افتاده است | ||||
حبیب خراسانی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
زیبد که ز درگاهت نومید نگردد | باز آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفهٔ درویش، علی نگهدار شما | |||||