یک شاخه گل ۲۳۷
آذر پژوهش (دکلمه) | |||||
شُرب مدام شد چو میسر مدام بِه
یک بوسه ازرُخت دِه و یک بوسه ازلبت |
چون مِی حرام گشت تمامی حرام به تا هر دو را چشیده بگویم کدام به |
||||
میرفندرسکی (رباعی) |
|||||
آذر پژوهش (گوینده) |
|||||
|
این شعرازدانشمندی است که درحکمت، فرید عصرخود بود و با وجود بلندی مقام ازمردم کناره نگرفت و خرقۀ درویشی را برکسوت فاخرمرجح می داشت و بیشتراوقات فراغت خود را با بی پا و سران می گذرانید و با بذله گویی و شوخ طبعی هدایتشان می نمود. معاشرت با اینان و احتراز از بزرگان تا بدانجا کشید که روزی شاه عباس بزرگ مخاطبش ساخته به کنایه گفت: |
||||
ناشناس ( گوینده) |
|||||
|
میرفندرسکی، می شنوم بعضی ازعلما با اجامر و اوباش معاشرند و به بازیهای آنها تماشا می کنند. |
||||
آذر پژوهش(گوینده) |
|||||
|
میرفندرسکی را جواب این بود: |
||||
ناشناس ( گوینده) |
|||||
|
من همیشه درجمع آنان بوده ام ولی هیچ یک ازعلما را آنجا ندیده ام. |
||||
آذر پژوهش(گوینده) |
|||||
|
و این پاسخ کوتاه ، ساده و اعتراف صریح را تعبیرهاست. علاوه بر رسائل حکمت ازمعروفترین آثاروی درشعرقصیده ای است که به استقبال ناصرخسروی علوی سروده و دارای حُسن تمام است: |
||||
|
|||||
|
چرخ با این اختران نغزوخوش و زیباستی صورت زیرین اگر با نردبان معرفت |
صورتی در زیر دارد هرچه بربالاستی بَر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی |
|||
|
میر فندرسکی(قصیده) |
||||
مرضیه (ترانه) |
|||||
دیده مپوشان ز تماشای گُل چون گُل رخساردلارای دوست |
بادۀ مستانه بزن پای گُل جلوه کند روی دلارای گُل |
||||
رهی معیری |
|||||
بلبل شوریده چو دلدادگان بَردل ما داغ تمنای توست |
نقد روان داده به سودای گُل بَر دل او داغ تمنای گُل |
||||
عارف (غزل) |
|||||
مرضیه (ترانه) |
|||||
فرصت مستی ز کف نمی گذارم دامن آن نازنین رها نسازم عشق تو با آینه اگر گذارد عشق من ای لاله رو اگرگذاری |
دیدۀ مست نگار اگر گذارد کشمکش روزگار اگر گذارد بَر دل تو آه من اثر* گذارد تاج محبت تو را به سَرگذارد |
||||
بیژن ترقی (ترانه) |
|||||
آذر پژوهش(دکلمه) |
|||||
یک بوسه ازرُخت دِه و یک بوسه ازلبت |
تا هردو را چشیده بگویم کدام به |
||||
میرفندرسکی (رباعی) |
|||||
|
|||||