یک شاخه گل ۲۴۳

      
یک شاخه گل برنامهٔ شمارهٔ ۲۴۳        
         
نخستین چهرهٔ عارف نوشتهٔ آقای داود پیر نیا        
       
دکلمه: نصرت الله محتشمی      
  سالی چند است که در سالگرد انقلاب مشروطیت ایران از عارف یاد می کنیم و آهنگ مشهور جانسوزش را به سمع می رسانیم گوش فرا دارید و لحظه ای با این آهنگ بیاد فرزندانی باشید که در آن روزگار برای ایران تمامیت ایران و مشروطیت ایران به خاک افتاده و جان سپرده اند.  
       
دکلمه: مولود عاطفی      
  این آهنگ بود که در بسیاری از جوانان و سالخوردگانی که شور مهر میهن در دل و عشق آزادی در سر داشتند گاه بیش از سخنان آتشین ناطقین نافذ و ماثر افتاد با این آهنگ و ترانهٔ آمیخته به آن بود که عارف گم نام پیوسته مردم را تهییج نمود و از این راه برای نخستین بار با چهرهٔ میهن پرست درخشیدن گرفت و این شعر بر سر زبان ها افتاد.  
       
  از خون جوانان وطن لاله دمیده  گل نیز چو من در غمشان جامه دریده  
       
ترانه: الهه       
  از خون جوانان وطن لاله جانم لاله خدا لاله دمیده    
    در ماتم سرو قدشان سرو و جانم سرو و خدا سرو و خمیده  
       
  در سایهٔ گل بلبل از این غصه خزیده    
    گل نیز و چو من در غم چو من در غمشان جامه دریده  
       
       
 

چه کج رفتاری ای چرخ 

سر کین داری ای چرخ 

چه بد کرداری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری نه آیین داری ای چرخ

 
       
دکلمه: مولود عاطفی      
  گفتیم عارف با چهرهٔ میهن پرست درخشیدن گرفت این چهره است که عزیز می داریم و هر سال در چهادهم امرداد از او به خیر یاد می کنیم و معتقدیم اگر عارف فقط همین یک آهنگ و ترانه را ساخته بود باز هم شایستگی آن داشت و دارد که در چنین روزی پر افتخار با تکرار این شعر بیادش آوریم و به روانش درود فرستیم.  
       
دکلمه: مولود عاطفینورالدین ثابت ایمانی    
       
  جان بازی عشاق نه چون بازی نرد است  مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است  
       
دکلمه: مولود عاطفی      
 

یا این آهنگ محزون که حاکی از کمال تعلّم عارف است و او آن را پس از انقلاب به هنگامی ساخته که از نا بسامانی اوضاع کشور مشوّش بود شاید آوای وطن بود که از راه دل این فرزند بر خاسته بود تا به گوش دیگر فرزندان برسد عارف در این باره می گفت می خواستم آنهایی که به ظاهر مشروطه طلبی عنوانی پیدا کرده اند آنرا بشنوند و آنچه می بینند ببینند.

 
       
  آنان که به فرهنگ و تاریخ غرب آشنایی دارند بخوبی می دانند که شعر و آهنگ معروف به مَرسِیّد تنها اثر افسر جوان فرانسوی موسوم به روژه دولیل بوده است اشعار توام با این آهنگ بود که خرد و کلان را به زیر پرچم کشانید پرچمی که در لوای آن اصول برادری و برابری در مقابل قانون پایه گذاری شد بردگی کشاورز مُلغا و تساوی حقوق اعلام و تعلیم گردید.  
       
دکلمه: نورالدین ثابت ایمانی      
  به پیش فرزندان وطن روز افتخار فرا رسیده    
       
دکلمه: مولود عاطفی      
 

این کلام رزمی وقتی با آهنگ حماسی و مهیج مَرسیّد تواما از سینهٔ گروهی از زن و مرد بر می خاست و در کوی و برزن شهرهای فرانسه طنین انداز می شد آنان که در خود قوت و قدرت کاری احساس می نمودند بدان گروه می پیوستند و به منظور تحکیم مبانی آزادی پیشرفت تعالیم انقلاب و برای دفاع از میهن در مقابل هجوم بیگانگان ثبت نام می کردند شعر و آهنگ از خون جوانان وطن برای ما همان اثر را داشته و سازندهٔ آن برای ما همردیف روژه دولیل سازندهٔ شعر و آهنگ مَرسیّد است ولو اینکه زندگانی خصوصی عارف به زعم برخی که بر ما خرده گرفته اند طوفانی بوده باشد اگر چه منطق اجازه نمی دهد عارف را در موسیقی با واگنر یا لیست قیاص کنیم یا در ردیف آهنگسازانی کوچکتر از آن دو چون شوبرت یا شوپن قرار دهیم ولی آنچه در پردهٔ زندگانی خصوصی و سایه روشن های دوران جوانی همگی آن ها پدیدار است بی شک سیمای خوبرویان بر آتشی است که شکرخند آنان در دل و جانشان افروخته آتشی که در واگنر موجب شعله هایی بس سر کش گردید آهنگ نا تمام شوبرت یا آهنگی که وی به نام آوای عشق نامیده است جز تغزّلی وارسته از کلام نیست.

 

این آهنگ در حقیقت وصفی و دور نمایی از روزگارانی است که آهنگساز جوان به رایحه ای مجذوب به نگاهی اسیر و به کلامی مطبوع در گذر گاه و کویی ساکن می گشته است با این همه آنچه را که دنیای هنر شناس و قدر دان امروزی گرامی می دارد هنر آنهاست و آثار فیّاض و گرانبهایی که از خود باقی گذارده اند و از این راه در جلوه و اعتلای فرهنگ میهن خویش سهمی بزرگ دارند و سر افراز گردیده اند اگر به زندگانی شوپن و آنچه به حقیقت در باره اش نوشته اند بنگریم به رای العین مشاهده می کنیم که شوپن کمی از آنچه عارف راجع به عشق و جوانی خود نگاشته ندارد معذالک نام شوپن و آهنگی که در لحظاتی دردناک که خبر استیلای قوای بیگانه را بر میهن خود شنید بداهتأ ساخت مشهور دنیا شد آهنگی که انقلاب نام گرفته است آهنگساز دلسوخته با بیانی ملکوتی آنچه را آرزو می کرده در پردهٔ تخیّل دیده و به وصف کشانده است همراه سیلی مهیب از خون هم میهنان را می دید که بر قوای بیگانه شوریده از خانه به در و از خاک وطن دورشان می سازد.

 
دکلمه: نورالدین ثابت ایمانی      
       
  وطن دل به فدای تو وطن سرو جان به قربان تو وطن همگی فدای خاکِ تابناک تو  
       
دکلمه: مولود عاطفی      
 

شوپن همچنان که اشاره رفت گرفتار دل بود آثار بزمی او بیان دل سر شار از محبت اوست دلی که به تبسمی می تپید و به اندک کلامی نا بهنگام می خراشید برخی از آثار وی تفسیر حالات قلب اوست قلبی پیوسته نگران همواره حساس و همیشه آکنده از عشق عارف ما را نیز آهنگهای عاشقانه اش حکایت از سوز دل دارد دلی که خوش می سوخت و به دلها گرمی می بخشید.

 
ترانه: عبدالوهاب شهیدی      
 

در دلبری از بس که غوغا کردی 

ما را زعشق خود چو شیدا کردی 

بردی چو با افسونگری از ما دل  

بیچاره دل آواره دل تنها دل 

ما را چو دیدی از ما بریدی   

هر جا که رفتی فتنه برپا کردی

هر وعده را امروز و فردا کردی

گفتی که بیزارم از این رسوا دل

دل را تو آخر مست و شیدا کردی

بردی زخاطر آنچه با جان و دل ما کردی

 
      عارف
ترانه: الهه      
 

کی گفتمت یاری چو من پیدا کن 

گر عاشقی با درد و غم سودا کن  

عاشق کجا از قصه پروا دارد 

از غم اگرخون شد دلت جا دارد 

گویی به زاری دردی که داری   

خود را زشور عاشقی رسوا کن

کمتر شکایت از دل شیدا کن

اندیشهٔ امروزو فردا دارد

این فتنه را در دل تو بر پا کردی

یک شب ندیدمت که با دردت مدارا کردی

 
     

ابوالحسن ورزی

       
  پاینده ایران جاوید شاه    
       
       
       
       
       


Back to programme page