برگ سبز ۶۲
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا كه جلوهٔ دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از در و دیوار لیس فیالدار غیرهُ دیّار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
مرحبا مرحبا محبت دوست تا غمت ساکن دل من شد |
که از درون آمدی نه از ره پوست از چراغ تو خانه روشن شد |
||||
ما گرفتار دام عشق توییم ای که حُسن رُخت دل افروز است |
همه سرمست جام عشق توییم شب ما با خیال تو روز است |
||||
هر که در صورت تو حیران نیست من چو در عارض تو حیرانم با خود از بی خودی تو را بینم چون نظر بر رخ تو می فکنم |
صورتش هست لیکنش جان نیس لوح محفوظ عشق می خوانم گر تو با من نِه ای چرا بینم می برد از دیار جان و تنم |
||||
عراقی (مثنوی عشاق تامه) | |||||
آواز: فاخته ای | |||||
گفتم که عهد بستم و ز عهد بد برستم چون دامنش نگیرم الا شکستی دستی تا من بلند باشم پَستم کند به دَاور |
گفتا چگونه بندی چیزی که من شکستم اکنون بلند گردم چون عشق کرد پَستم چون نیست گردم و گرد باز آورد به هستم * |
||||
گفتم اگر بسوزی جان مرا سزایم با وی چو شهد و شیرم هم دامنش بگیرم |
ای بُت مرا بسوزان زیرا که بُت پرستم اما چگونه گیرم چون من شکسته دستم |
||||
مولانا (غزل) | |||||
گوینده: سلطانی | |||||
با خود از بی خودی تو را بینم ای که خوانی به عشق مغرورم به کسی گفتن این نمی یارم |
گر تو با من نِه ای چرا بینم هیچ عیبم مکن که معذورم که تو را سخت دوست می دارم** |
||||
عراقی (مثنوی عشاق تامه) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفه درویش. علی نگهدار شما. | |||||
*خود دامنش نگیرم الا شکستی دستی تا من بلند باشم پَستم کند به دَاور |
اکنون بلند گردم کز جور کرد پَستم چون نیست کرد آنگه باز آورد به هستم |
||||
**که تو را نیک دوست می دارم | |||||