یک شاخه گل ۳۹۸

      
   در این برنامه شرح حال شمس الدین محمد حافظ را همراه با آهنگی در دستگاه سه گاه از مهدی خالدی خواهید شنید ، محمودی خوانساری با صدای گرم خود به همراه حبیب الله بدیعی ، مجید نجاحی و ناصر افتتاح غزلی چند از این شاعر گرانمایه را به سمع می رساند ، گوینده فیروزه امیر معز.   
           
 فیروزه امیر معز (دکلمه)         
  منم كه شهره شهرم به عشق ورزیدن

جفا بریم و ملامت كشیم و خوش باشیم

به می پرستی از آن نقش خود بر آب زدم

به پیر میگده گفتم كه چیست راه نجات

مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ 

منم كه دیده نیالوده ام به بد دیدن

كه در شریعت ما كافریست رنجیدن

كه تا خراب كنم نقش خود پرستیدن

بخواست جام می و گفت راز پوشیدن

كه دستِ زُهد فروشان خطاست بوسیدن 

 
         حافظ (غزل)  
           
   ابیاتی كه به سمع رسید از خواجه شمس الدین محمد متخلص به حافظ شیرازی است كه تا جهان باقیست او سر حلقه رندان پاك سرشت و آزاد مردان جهان خواهد بود، عجب آنكه او برای ابراز احساسات بلند خود غزل را انتخاب كرد و پایه غزل پیش از او به وسیله سعدی به آسمان رسیده بود با این حال حافظ رنگی و آهنگی به غزل داد كه آن را كاملا از غزل سعدی متمایز ساخت و انصاف باید داد كه سخن را به عرش برد ، اما بطور كلی شعر حافظ آن سادگی و بساطت و روانی شعر سعدی را ندارد بلكه به واسطه توجه به برخی از صنایع كه در شعر سعدی خیلی طبیعی است تا حدی پیچیده می شود، و همین توجه به دقت و رقت معانی باعث شده است كه برخی ار سبك شناسان معتقد شوند كه حافظ سبك اصفهانی یا چنانكه معروف است سبك هندی را پی ریزی كرده است. البته این نظر درست نیست. حافظ هم برای امرار معاش و گاه برای دفع شرّ و فتنه كهنه پرستان به مدح بزرگان و فرمانروایان می پرداخت اما همانطور كه مدایح سعدی معمولا با اندرزو خیر خواهی ممدوح آغاز می شود ، مدیحه سراحی حافظ هم بر اواخر غزلهای پر شور عرفانی جای گرفته و بیش از یك و حد اكثر سه چهار بیت در آن راه مصرف نمی شود، گویی آن ستایش ها بدون اراده بر زبان او جاری شده است . حافظ درست یكصد سال پس از سعدی وفات یافته ، در خاك مصلا آرمید ، چه به احتمال قوی آن یك در ۶۹۲ رخت از جهان بر بست و این یك قطعا در ۷۹۲ چشم خرده بین را بر هم نهاد ، وارستگی و آزاد منشی ، پاكدلی و تقوا و همچنین بی اعتنایی به ظواهر فریبنده و جسارتی كه در حمله به ریا كاران، زهد فروشان و متظاهران به دین داری نشان میداد حافظ را دارای قیافه چنان درخشنده ساخته است كه جمیع مردان بزرگ و ادب شناس جهان از پرتو خیره كننده آن قیافه آسمانی متاثر و مظهور می شوند .  
           
  بود آیا كه در میكده ها بگشایند

در میخانه ببستند خدایا مپسند

اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند

به صفای دلِ رندان و صبوحی زدگان

 گره از كار فرو بسته ما بگشایند

كه در خانه تزویر و ریا بگشایند

دل قوی دار كه از بهر خدا بگشایند

بس درِ بسته به مفتاحِ دعا بگشایند

 
          حافظ (غزل)  
 محمودی خوانساری (آواز)         
  من تَركِ عشق و شاهد و ساغر نمی كنم

باغِ بهشت و سایه طوبی و قصرِ حور

تلقین و درسِ اهلِ نظر یك اشارت است

حافظ جنابِ پیر مغان جای دولت است

صد بار توبه كردم و دیگر نمی كنم

با خاك كوی دوست برابر نمی كنم

گفتم كنایتی و مكرر نمی كنم

من تركِ خاكبوس این در نمی كنم

 
          حافظ (غزل)  
 فیروزه امیر معز (دکلمه)         
  منم كه شهره شهرم به عشق ورزیدن

جفا بریم و ملامت كشیم و خوش باشیم

به می پرستی از آن نقش خود بر آب زدم

به پیر میگده گفتم كه چیست راه نجات

مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ

منم كه دیده نیالوده ام به بد دیدن

كه در شریعت ما كافریست رنجیدن

كه تا خراب كنم نقش خود پرستیدن

بخواست جام می و گفت راز پوشیدن

كه دستِ زُهد فروشان خطاست بوسیدن

 
         حافظ (غزل)  
           
           
           
           
           
           

 

Back to programme page