یک شاخه گل ۳۹۹
فیروزه امیر معز (دکلمه) | |||||
نگذاشت كه بر روی تو افتد نظر ما
احوال دل سوخته دلسوخته داند |
دیدی كه چها كرد بما چشم تر ما از شمع بپرسید زسوز جگر ما |
||||
مجمر (غزل) | |||||
سوگند خورده ایم به موی تو بارها
رفت آنچه بود جز غم روی تو در نظر |
تا بگذریم از غمت اختیار ها ما را بس است یاد تو از یادگار ها |
||||
صفی علیشاه (غزل) | |||||
گر چه در عشق از سلامت نام نیست
شامی آید از پی هر بامداد هر چه را آغاز هست انجام هست |
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست عشق را آغاز هست ، انجام نیست |
||||
ریاض همدانی (غزل) | |||||
محمودی خوانساری (آواز) | |||||
تا خبر دارم ازو بیخبر از خویشتنم
پیرهن می بدرم دمبدم از غایت شوق ای رقیب این همه سودا به من خسته مكن در همه شهر فراهم ننشست انجمنی |
با وجودش زمن آواز نیاید كه منم كه وجودم همه او گشت و من این پیرهنم بر كنم ، بر كنم دیده كه من دیده ازو بر نكنم كه نه من در غمش افسانه آن انجمنم |
||||
سعدی (غزل) | |||||
فیروزه امیر معز (دکلمه) | |||||
ای سنگدل كه رشته الفت بریده ای
آواره ام زكوی خرد در دیار عشق |
از ما بجز وفا و محبت چه دیده ای بنگر كه از كجا به كجایم كشیده ای |
||||
ساسان | |||||