یک شاخه گل ۴۴۱
یك شاخه گل، برنامه شماره ۴۴۱ | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
دانی كه كدامین شب و روز است كه عاشق شامی كه شمال آورد از دوست نسیمی |
خشنود دلی دارد و خوشبوی مشامی؟ صبحی كه صبا آورد از یار پیامی |
||||
حریف جندقی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
تا كه من معتكف گوشه میخانه شدم دوش در کوی خرابات به صد شور و نشاط تا که افسونگر چشمان تو افسونم کرد بهر آراستن زلف پریشان تو دوش |
همدم جام می و ساغرو پیمانه شدم می زده رقص کنان وارد میخانه شدم به سر کوی تو از عشق تو افسانه شدم چین شدم حلقه شدم ابر شدم شانه شدم |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
آن شب كه نگه بر نگهش دوخته بودم در چشم سیه داشت نهان برق نگاهی |
از دیده وی راز دل آموخته بودم كز گرمی آن تا سحر افروخته بودم |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
گر به چشم دل جانا جلوه های ما بینی راز آسمانها را در نگاه ما خوانی |
در حریم اهل دل جلوه خدا بینی نور صبحگاهی را بر جبین ما بینی |
||||
رهی معیری (غزل) | |||||
آواز: گلپایگانی | |||||
ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند صد شربت شیرین زلبت خسته دلان را دل شد زتو صد پاره و فریاد كه این قوم مگریز كمال از سر زلفش كه درین دام |
چیدن چه خیال است كه دیدن نگذارند نزدیك لب آرند و چشیدن نگذارند نعره زدن و جامه دریدن نگذارند مرغی كه در افتاد پریدن نگذارند |
||||
کمال خجندی(غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
رفتی كه به روی من نگاهی نكنی گفتی كه مگر به اشتباهت بینم |
شادم به نگاه، گاه گاهی نكنی ای وای به من گر اشتباهی نكنی |
||||
شاعر ناشناس(غزل) | |||||
(گوینده): | |||||
این بود شاخه گل شماره ۴۴۱ | |||||