یک شاخه گل ۴۵۶
یك شاخه گل، برنامۀ شمارۀ ۴۵۶ | |||||
دکلمه: فیرورزه امیر معز | |||||
نورِ چشمی و به مردم نظری نیست ترا عالم از قصۀ من پر شد و آنگه تو چنان |
فتابی و به خاكم گذری نیست ترا مست حسنی كه زعالم خبری نیست ترا |
||||
صبح پیریم اثر كرد و شبم روز نشد ناله در سنگ اثر می كند اما چه كنم |
ای شب تیره مگر خود سحری نیست ترا؟ چون ازین در دل سنگین اثری نیست ترا؟ |
||||
سلمان ساوجی (غزل)* | |||||
دکلمه: فیروزه امیر معز | |||||
نه دست آنكه بگیریم زلف ماهی را فغان كه بر در ماهی است داد خواهی من |
نه روز روشنی از پی شب سیاهی را كه از ستم ندهد دادِ داد خواهی را |
||||
به راه عشق به حدیست نا امیدی ما به یك نگاه زرحمت بكُش فروغی را |
كه نا امید كند هر امید گاهی را مكن دریغ زمشتاق خود نگاهی را |
||||
فروغی بسطامی (غزل) |
|||||
دکلمه: فیروزه امیر معز | |||||
سال ها قد ترا خامۀ تقدیر كشید بعد چشم تو مصور چو به ابرو پرداخت |
قامتت بود قیامت كه چنین دیر كشید شد چنان مست كه بر روی تو شمشیر كشید |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||
آواز: ایرج | |||||
امشب چو لاله داغ تو بر جان نهاده ایم عشق تو زندگانی ما را خراب كرد از ما ندید خندۀ دندان نما كسی گفتی: عماد دین و دل و دانشت چه شد؟ |
دیوانه وار سر به بیابان نهاده ایم چون جغد آشیانه به ویران نهاده ایم زان شب كه لب بر آن لب و دندان نهاده ایم در كوی میفروش گروگان نهاده ایم |
||||
عماد خراسانی(غزل) | |||||
دکلمه: فیروزه امیر معز | |||||
دل دیوانه كه آزار خلایق می جست گر خرابم كنی ای عشق چنان كن لاغری بین كه در اندیشۀ نقشم نقاش |
عاقبت زلف تواش خوب به زنجیر كشید باری كه نباید دگرم منت تعمیر كشید آنقدر ماند كه تصویر مرا پیر كشید |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||