برگ سبز ۸۶
دکلمه: نام گوینده | |||||
|
|
||||
چشم بگشا كه جلوة دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از در و دیوار لیس فیالدار غیرهُ دیّار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
چشمِ مخمورِ تو را حاجت می نوشی نیست دردِ سر تا نكشی صائب از این بیخبران |
سرمۀ چشم كم از داروی بیهوشی نیست گوشه ای امن تر از خلوت خاموشی نیست |
||||
صائب تبریزی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
مپوش چشم ز رخسارِ همچو جنت دوست از آن به خاك برابر نموده ام خود را |
که نورچشم فزاید صفای طلعتِ دوست كه خاكسار نوازست ابرِ رحمتِ دوست |
||||
صائب تبریزی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
عاشقان دست چو بر طرۀ جانانه زدند امشب از عشق مگر آمده حرفی به میان پی آن گمشده كز كون و مكان بیرونست تا شود فاش كه زاسرار ازل آگه كیست این غزل آمد و خوش آمد و خط بطلان تا شود فاش كه زاسرار ازل آگه كیست این غزل آمد و خوش آمد و خط بطلان "جنگِ هفتاد و دوملت همه را عذر بنه دوش در كنجِ خرابات نظام و دل و عشق |
چه گره ها كه به كارِ دلِ دیوانه زدند كآتش اندر دلِ شمع و پر پروانه زدند گه در دیر و گهی حلقه ی میخانه زدند واندر این بزم كجا نغمۀ مستانه زدند به حسابِ خودی و دفترِ بیگانه زدند واندر این بزم كجا نغمۀ مستانه زدند به حسابِ خودی و دفترِ بیگانه زدند چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند" فالِ فرخنده ای از حافظ فرزانه زدند |
||||
نظام وفا (غزل) | |||||
آواز: بنان | |||||
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید چون می از خُم به سبو رفت و گل افكند نقاب زاهد از كوچۀ رندان به سلامت بگذر ای گدایان خرابات خدا یارِ شماست |
محرمی كو كه فرستم به تو پیغامی چند؟ هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند تا خرابت نكند صحبت بد نامی چند چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند |
||||
حافظ (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه زدرگاهت نومید نگردد باز | آن كس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفۀ درویش ؛ علی نگهدار شما . | |||||