گلهای تازه ۲۱
گوینده: فخری نیکزاد
|
|
|
|
بشنو از نی چون حکایت میکند |
از جداییها شکایت میکند |
|
|
کز نیستان تا مرا ببریدهاند |
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند |
|
|
|
|
|
مولوی (مثنوی) |
گوینده: فخری نیکزاد
|
|
|
|
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق |
تا بگویم شرح درد اشتیاق |
||
هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش |
باز جوید روزگار وصل خویش |
||
من به هر جمعیتی نالان شدم |
جفتِ بدحالان و خوشحالان شدم |
||
هر کسی از ظنّ خود شد یار من |
از درون من نجست اسرارم |
||
|
|
|
مولوی (مثنوی) |
گوینده: فخری نیکزاد
|
|
|
|
بشنو از نی چون حکایت میکند |
از جداییها شکایت میکند |
||
کز نیستان تا ما ببریدهاند |
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند |
||
|
|
|
مولوی (مثنوی) |
آواز: شهیدی
|
|
|
|
بشنو از نی چون حکایت میکند |
از جداییها شکایت میکند |
||
کز نیستان تا مرا ببریدهاند |
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند |
||
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق |
تا بگویم شرح درد اشتیاق |
||
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق |
تا بگویم شرح درد اشتیاق |
||
من به هر جمعیتی نالان شدم |
جفت بدحالان و خوشحالان شدم |
||
هر کسی از ظنّ خود شد یار من |
وز درون من مَجُست اسرار من |
||
با لبِ دمسازِ خود گر جفتمی |
همچو نِی من گفتنیها گفتمی |
||
چون که گل رفت و گلستان درگذشت |
نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشت |
||
هرکه او از همزبانی شد جدا |
بینوا شد گر چه دارد صد نوا |
||
چون که گل رفت و گلستان درگذشت |
نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشت |
||
|
|
|
مولوی (مثنوی)
|
گوینده: فخری نیکزاد
|
|
|
|
با لبِ دمسازِ خود گر جفتمی |
همچو نِی من گفتنیها گفتمی |
||
هر که او از همزبانی شد جدا |
بینوا شد گر چه دارد صد نوا |
||
چون که گل رفت و گلستان درگذشت |
نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشت |
||
|
|
|
مولوی (مثنوی)
|
تصنیف: شهیدی
|
|
|
|
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود |
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود* |
||
خَمرِ من و خمار من، باغ من و بهارِ من |
خواب من و قرار من یهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود |
||
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی |
آنِ منی کجا روی؟ بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشو |
||
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی | ین همه خود تو میکنی | ||
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود | داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود | ||
|
|
|
مولوی (غزل) |
آ
|
|
|
|
در کلیات شمس به تصحی بدیع الزمن فروزانفر |
|
|
|
* | |||
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود خَمرِ من و خمار من، باغ من و بهارِ من گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
|
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشودخواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود نِ منی کجا روی؟ بیتو به سر نمیشود ین همه خود تومیکنی بیتو به سر نمیشود
|
||
|
|
|
|