گلهای تازه ۷۵

 گوینده: فخری نیکزاد

 

 

 

 

 

 

همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد

همه شب دیدۀ من بر فلک استاره شمرد



خوابم از دیده چنان رفت که هرگز ناید
چه شود گر به ملاقات دوایی سازی

خواب من زهر فراق تو بنوشید و بمُرد
خسته‌ای را که دل و دیده به دست تو سپرد

 


همه انواع خوشی حق به یکی حجره نهاد
گر شدم خاک ره عشق مرا خُرد مبین
آستینم ز گرهرهای نهانی پُر دار

هیچ‌کس بی‌تو در آن حجره ره راست نبُرد
آنکه کوبد درِ وصل تو کجا باشد خُرد
آستینی که بسی اشک از این دیده ستُرد

 


همه خفتند و من دلشده را خواب نبُرد

همه شب دیدۀ من بر فلک استاره شمُرد





مولوی (دیوان شمس)

آواز: شجریان





همه خفتند و من دلشده را خواب نبُرد
خوابم از دیده چنان رفت که هرگز ناید
چه شود گر به ملاقات دوایی سازی

همه شب دیدۀ من بر فلک استاره شمُرد
خواب من زهر فراق تو بنوشید و بمُرد
خسته‌ای را که دل و دیده به دست تو سپُرد



گر شدم خاک ره عشق مرا خُرد مبین
خون ما در تن ما آب حیات است و خوش است
هله جز مُشکِ سر زلف دلارام مبوی
همه خفتند و من دلشده را خواب نبُرد

آنکه کوبد در وصل تو کجا باشد خُرد
چون برون آمد از آن جای ببینش همه دُرد
که چنین بوی خوشش باد صبا می‌آورد *
همه شب دیدۀ من بر فلک استاره شمُرد

 




مولوی (دیوان شمس)

گوینده: فخری نیکزاد





آستینم ز گوهرهای نهانی پُر دار

آستینی که بسی اشک از این دیده ستُرد





مولوی (دیوان شمس)

       
* این بیت در دیوان شمس به تصحی بدیع الزوان فروزانفر نیست  
       

Back to programme page