گلهای تازه ۱۲۰

گوینده: فخری نیکزاد

با آنکه دلم از غم هجرت خون است

شادی به غم توام ز غم افزون است

اندیشه کنم هر شب و گویم یا رب

هجرانش چنین است وصالش چون است

رودکی (رباعی)

تصنیف: نادر گلچین

با آنکه دلم از غم هجرت خون است

شادی به غم توام ز غم افزون است

اندیشه کنم هر شب و گویم یا رب

هجرانش چنین است وصالش چون است

رودکی (رباعی)

گوینده: فخری نیکزاد

سماع و بادۀ گلگون و لعبتان چو ماه

اگر فرشته ببیند در اوفتد در چاه

نظر چگونه بدوزم که بهر دیدن دوست

ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه

کسی که آگهی از ذوقِ عشقِ جانان یافت

ز خویش حیف بود گر دمی بود آگاه

رودکی (غطعه)

آواز: نادر گلچین

سماع و بادۀ گلگون و لعبتان چو ماه

اگر فرشته ببیند دراوفتد در چاه

نظر چگونه بدوزم که بهر دیدن دوست

ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه

کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت

ز خویش حیف بود گر دمی بود آگاه

رودکی (قطعه)

گوینده: فخری نیکزاد

بی‌روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد

با وصل تو کس چو من بدآموز مباد

روزی که تو را نبینم آن روز مباد

رودکی (رباعی)

آواز: نادر گلچین

بی‌روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد

با وصل تو کس چو من بدآموز مباد

روزی که تو را نبینم آن روز مباد

رودکی (رباعی)

گوینده: فخری نیکزاد

با عشق توام نه صبر پیداست نه دل

بی‌روی توام نه عقل برجاست نه دل

این غم که مراست کوه قاف است نه غم

این دل که تو راست سنگ خاراست نه دل

رودکی (غزل)

آواز: نادر گلچین

با عشق توام نه صبر پیداست نه دل

بی‌روی توام نه عقل برجاست نه دل

این غم که مراست کوه قاف است نه غم

این دل که تو راست سنگ خاراست نه دل

رودکی (غزل)

گوینده: فخری نیکزاد

چون کار دلم ز زلف او ماند گره

بر هر رگ جان صد آرزو ماند گره

امّید به گریه بود، افسوس! افسوس!

آن هم شب وصل در گلو ماند گره

رودکی (رباعی)

ترانه: نادر گلچین

چون کار دلم ز زلف او ماند گره

بر هر رگ جان صد آرزو ماند گره

امّید به گریه بود، افسوس! افسوس!

آن هم شب وصل در گلو ماند گره

رودکی (رباعی)