برگ سبز ۱۸۲
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
خوبی همین كرشمه و ناز و خرام نیست كامی ندید از تو دل نامراد من ماییم و آه نیمه هشب و نالة سحر گاهی صبا به بوی تو جان بخشدم ولی هر جا كه هست جای تو در چشم روشن است |
بسیار شیوه هست بتان را كه نام نیست جایی كه نامرادی عشق است كام نیست اهل فراق را طلب صبح و شام نیست افسوس كه این نسیم عنایت مدام نیست بنشین كه آفتاب بدین احترام نیست |
||||
بابافغانی شیرازی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
این كه تو داری قیامت است نه قامت هر كه تماشای روی چون قمرت كرد هر شب و روزی كه بی تو میرود از عمر سرو خرامان چو قد معتدلت نیست چشم مسافر كه بر جمال تو افتد این همه سختی و نامرادی سعدی |
وین نه تبسم كه معجزه است و كرامت سینه سپر كرد پیش تیر ملامت هر نفسی میرود هزار ندامت آن همه وصفش كه میكنند به قامت وزن رحیلش بدل شود به اقامت چون تو پسندی سعادت است و سلامت |
||||
سعدی (غزل) | |||||
آواز: قوامی | |||||
به دشت افتاده مجنون با دل تنگ به شب از آتش آه شرر بار |
که سیل آورده چوبی در بن سنگ نمایان بود و در دامان كهسار |
||||
بابافغانی شیرازی (دوبیتی) | |||||
آواز: قوامی | |||||
سحر گاهان چو برق از جای و میجست | كمر چون نی به از نی ناله میبست | ||||
نظامی (مثنوی) | |||||
آواز: قوامی | |||||
عیبی نباشد از تو كه بر ما جفا رود ای آشنای كوی محبت صبور باش سعدی به در نمیكنی از سر هوای دوست |
مجنون از آستانة لیلی كجا رود بیداد نیكوان همه بر آشنا رود در پات لازم است كه خار جفا رود |
||||
سعدی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آن كس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. | |||||