برگ سبز ۲۳۰
دکلمه: روشنک | |||||
ز سوز عشق من جانت بسوزد چه داری آتشی در زیر دامان |
همه پیدا و پنهانت بسوزد كز آن آتش گریبانت بسوزد |
||||
عبید زاكانی (دوبیتی) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
ای گنج روان در دل ویران كنمت جای افسانة عشق تو شدم آه و دریغا |
شاید كه مگر گنج به ویرانه بماند ترسم كه نمانم من و افسانه بماند |
||||
اشرف (دوبیتی) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
بُوَد نسیم گُلم آه عاشقانة خویش كبوتری ننشیند بر این قفس تا من |
گُلم خیال تو و بلبلم ترانة خویش نشانهای بفرستم به آشیانة خویش |
||||
شاپور تهرانی (غزل) | |||||
آواز: شهیدی | |||||
مرا مسوز كه نازت ز كبریا افتد لباس فقر به زاری نصیب هر كس نیست دلم ز همرهی اشك وا نمیماند تلافی ار نكند روزگار عقدهگشاست به غیر دیده كه از گریه، آب و تابش رفت |
چو خس تمام شود شعله هم ز پا افتد خوشا تنی كه بر آن نقش بوریا افتد نه آتشی است كه از كاروان جدا افتد گره ز هر چه گشاید به كار ما افتد كه دیده ز آب روان خانه از صفا افتد |
||||
كلیم كاشانی (غزل) | |||||
تصنیف: شهیدی | |||||
وقتی ز بار هستی چیزی بجا نماند در راه بیثباتی شادی و غم رفیقند صبر و خرد به یك دل با شوق او نگنجد |
كز تو به ره نشانی از نقش پا نماند بر سر گلی نپاید خاری به پا نماند چون سیل میهمان شد كس در سرا نماند |
||||
كلیم كاشانی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
هرگز به گل لاله عذاری نرسیدیم آن روز كه كار همه میساخت خداوند |
چون بلبل مستی به بهاری نرسیدیم ما دیر رسیدیم و به كاری نرسیدیم |
||||
مسیح اصفهانی (دوبیتی) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
از یك نگهت ز دست رفتم ایمان به كرشمة تو دادم |
رفتم ز جهان و مست رفتم وز كوی تو بتپرست رفتم |
||||
عاشق اصفهانی (دوبیتی) | |||||