برگ سبز ۲۵۲
دکلمه: روشنک | |||||
زمانه پندی آزادوار داد مرا به روز نیك كسان گفت غم مخور زنهار |
زمانه را چو نیكو بنگری همه پند است بسا كسان كه به روز تو آرزومند است |
||||
رودكی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
دیدن آن سرو نازم آرزوست قد او را گفتهام عمر دراز |
دیدهام بسیار و بازم آرزوست از خدا عمر درازم آرزوست |
||||
رفیق اصفهانی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
به روی او نگرستن ز من نمیآید | من این دو دیده برای گریستن دارم | ||||
روحی همدانی (تک بیت) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن كنید | اول از یاران دور افتاده یاد من كنید | ||||
رفیق کاشی (تک بیت) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
من و از نو غم یار كهن و یاری او كرده بسیار ستم لیك نكرده است |
كه هنوز از همه بیش است وفاداری او چنان كه بود یاری او كم ز ستمكاری او |
||||
رفیق کاشی (دوبیتی) | |||||
آواز: محمودی خوانساری | |||||
ندانمت به حقیقت كه در جهان به كه مانی به پای خویشتن آیند عاشقان به كمندت بر آتش تو نشستیم و دود عشق برآمد تو را كه دیده ز خواب خمار باز نباشد من ای صبا ره رفتن به كوی دوست ندانم |
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی كه هر كه را تو بگیری ز خویشتن برهانی تو ساعتی ننشستی كه آتشی بنشانی ریاضت منِ شب تا سحر نخفته چه دانی تو میروی به سلامت سلام ما برسانی |
||||
سعدی (غزل) | |||||