برگ سبز ۲۶۹
(دکلمه) روشنک | |||||
تَرک یاری کردی و من همچنان یارم تورا گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم |
دشمن جانی وازجان دوست تردارم تورا خاطر نازک به برگ گُل نیازارد تو را |
||||
هلالی جغتایی(غزل) |
|||||
(دکلمه) روشنک |
|||||
خیزوبزم سحرافروز که وقت سحرست باده درجام چوعکس قمراندر دل آب موسم خَرمن گُل اهل خِرد غم نخورند تاتوانی نَفَسی بی مِی و معشوق مباش |
افق مشرقی از عارض گُل تازه ترست درکش ار زان که دلت خستۀ دور قمرست ازپی حاصل عمری که چو گُل درگذرست که تورا حاصل ازاوضاع جهان این قدَرست |
||||
اسیرعمانی(غزل) |
|||||
(دکلمه) روشنک |
|||||
زخواب زودترازصبح چونسیم سحر زتنگنای جهان آمدی به جان ای دل |
اگرچه سُست و ضعیفی و ناتوان برخیز مرا و خود را زین غصّه وارهان برخیز |
||||
اسیرعمانی(غزل) |
|||||
دکلمه) روشنک |
|||||
به تماشای درخت چمنش حاجت نیست کافران ازبت بی جان چه تمتع دارید ؟ |
هر که درخانه چو او سرو روانی دارد باری آن بت بپرستید که جانی دارد |
||||
سعدی(غزل) |
|||||
(آواز) شهیدی |
|||||
به کجا روم ندانم به هوای دادخواهی نه طریق بازگشتن نه امید پیش رفتن به خداکه ازتودیگربه ستوهم ای غم عشق به رُخم نظاره ای کن که غم نهان بخوانی |
که دل مرا شکستی به گناه بی گناهی نشود نصیب دشمن غم عاشقی الهی چونشانده ای به خونم دگرازدلم چه خواهی؟ که دهد به حالت دل رخ زرد من گواهی |
||||
فروغی بسطامی(غزل) |
|||||
(آواز) شهیدی |
|||||
به مراد دل رسی آن سحر که ز سوز سینه دعا کنی من و های های گریستن به ره عتاب تو زیستن |
به خدا که فیض دعا رسد سحری که رو به خدا کنی تو و از کمین نگریستن که دگر ز عشوه چه ها کنی |
||||
صحبت لاری(غزل) |
|||||
(آواز) شهیدی |
|||||
زدست دیده و دل هردو فریاد بسازم خنجری نیشش ز پولاد |
که هرچه دیده بیند دل کند یاد زنُم بر دیده تا دل گردد آزاد |
||||
باباطاهر (دو بیتی) |
|||||
(آواز) شهیدی |
|||||
ای گمشده دل کجات جویم ؟ |
دربند که مبتلات جویم ؟ |
||||
هاتف اصفهانی(غزل) |
|||||
(آواز) شهیدی |
|||||
نه امید باید ای دل من و رنج نا امیدی |
نه دوا مرا خدا را من و دَرد بی پناهی |
||||
گلشن کردستانی (غزل) |
|||||
(آواز) شهیدی |
|||||
یک شبی مجنون به خلوت گاه ناز کای خدا نامم تو مجنون کرده ای |
باخدای خویشتن می کرد راز بَهریک لیلی دلم خون کرده ای |
||||
مولوی(مثنوی) |
|||||
(آواز) شهیدی |
|||||
ای زلف تو هر خَمی کمندی مَخرام بدین صفت مبادا |
چشمت به کرشمه چشم بندی کز چشم بدت رسد گزندی |
||||
سعدی(غزل) |
|||||
(تصنیف) شهیدی |
|||||
عهد همه بشکستم در بستن پیمانت امید نظربازان از چشم سیه مستت دیباچۀ زیبایی رخسار دل آرایت |
دامن مکش ازدستم دست من و دامانت تشویق سحرخیزان از جنبش مژگانت مجموعۀ دلبندی گیسوی پریشانت |
||||
دامن مکش ازدستم دست من و دامانت | |||||
آن روز قیامت را بر پای کند ایزد | کایی پی دلجویی بر خاک شهیدانت |
||||
دامن مکش از دستم دست من و دامانت |
|||||
فروغی بسطامی(غزل) |
|||||