برگ سبز ۳۱۲
|
|
|
|
|
|
گوینده (فیروزه امیر معز ) |
|
|
|
|
|
|
آنكه پا مالِ جفا كرد چو خاكِ راهم |
خاك می بوسم و عذرِ قدمش می خواهم |
|
||
ذره ی خاكم و در كوی تواَم وقت خوش است |
ترسم ای دوست كه بادی بِبَرَد نا گاهم |
||||
بسته ام در خَمِ گیسوی تو اُمّیدِ دراز |
آن مبادا كه كند دستِ طلب كوتاهم |
||||
با منِ راه نشین خیز و سوی میكده آی |
تا در آن حلقه ببینی كه چه صاحب جاهم |
||||
مست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبود |
آه اگر دامنِ حُسنِ تو بگیرد آهم |
||||
|
|
حافظ (غزل) |
|||
زدلبری نتوان لاف زد به آسانی |
هزار مژده در این كار هست تا دانی |
||||
بجز شكر دهنی مایه هاست خوبی را |
به خاتمی نتوان زد دم از سلیمانی |
||||
هزار سلطنت دلبری بدان نرسد |
كه در دلی به هنر خویش را بگنجانی |
||||
چه گرد ها كه بر انگیختی زهستی من |
مباد خسته سمندت كه تیز می رانی |
||||
به همنشینی رندان سری فرود آور |
كه گنج هاست در این بی سری و سامانی |
||||
|
|
حافظ (قصیده) |
|||
آواز (گلپایگانی) |
|
|
|||
هزار جهد بكردم كه سّر عشق بپوشم |
نبود بر سر آتش میسرم كه نجوشم |
||||
بهوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم |
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم |
||||
حكایتی زدهانت به گوش جان من آمد |
دگر نصیحت مردم حكایتست بگوشم |
||||
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم |
كه از وجود تو مویی به عالمی نفروشم |
||||
هزار جهد بكردم كه سّر عشق بپوشم |
نبود بر سر آتش میسرم كه نجوشم |
||||
|
|
سعدی (غزل) |
|||
|
|
||||
|
|