برگ سبز ۴۳
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا كه جلوهٔ دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از در و دیوار لیس فیالدار غیرهُ دیّار |
||||
منسوب به عطار(قصیده) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
میرویم از خود بیا در انجمن تنها نشین سركشی با هر كه كردی رام او باید شدن |
ذوق تنهایی اگر داری بیا با ما نشین شعله سان از هر كجا برخاستی آنجا نشین |
||||
شاعر ناشناس(غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
وضع و كار اهل دنیا سر به سر نادیدنی است سطح مجلس گر تمنا باشدت افتاده باش |
گر فراغت خواهی از ایام نابینا نشین همچو گرد از خاكساری آن زمان بالا نشین |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||
آواز: ایرج | |||||
من كه در صورت خوبان همه او میبینم هر كجا در نگرد دیده بدو مینگرم می باقی است كه بیجام و سبو مینگرد تو ز یك سوش نظر میكنی و من همه سو تو |
تو نكو بین كه من آن روی نكو میبینم هر چه میبینم از جمله ازو میبینم عكس ساقی است كه در جام و سبو میبینم ز یك سو و منش از همه سو میبی |
||||
مغربی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفهٔ درویش، علی نگهدار شما | |||||