گلهای رنگارنگ ب۲۲۷
دکلمه: روشنک | |||||
جز آستان توام در جهان پناهی نیست مباش در پی آزار و هرچه خواهی كن |
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست كه در شریعت ما غیر از این گناهی نیست |
||||
حافظ (غزل) | |||||
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است | |||||
چون كوی دوست هست به صحرا چه حاجت است | |||||
جانا به حاجتی كه تو را هست با خدای | |||||
از ما دمی بپرس كه ما را چه حاجت است | |||||
حاشا كه من به موسم گل ترك می كنم | |||||
من لاف عقل می زنم این كار كی كنم | |||||
حافظ (غزل) | |||||
آواز : گلپایگانی | |||||
بس كه جان بر آتش غم سوختیم چون بر آوردیم با عشقش دمی آتش عشقش چو در ما در گرفت مانده بود از غارت عشقش دلی سال ها با آتش غم ساختیم |
در حرم رفتیم و محرم سوختیم دم فرو بستیم و همدم سوختیم هر دو عالم را به یك دم سوختیم برق دیگر جست و آن هم سوختیم سال دیگر ز آتش غم سوختیم |
||||
دکلمه: روشنک | |||||
بارها با آتش غم ساختیم | سال دیگر ز آتش غم سوختیم | ||||
مشرقی (غزل) | |||||
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود بر سر تربت ما چون گذری همت خواه |
سر ما خاك در پیر مغان خواهد بود كه زیارتگه رندان جهان خواهد بود |
||||
حافظ (غزل) | |||||
ترانه : مرضیه | |||||
از غم دل ناله ها دارم نباشد دردم را دوایی كجایی ای ساقی كجایی جامی كه مرا دیوانه كند با هستی خود دیوانه كند اثر نكند نالۀ زارم تا كی از بر من جدایی دور از دیدۀ من چرایی ای مستی جان از بادۀ تو جانی كه منم دلدادۀ تو خسته دلی دارم ز فتنۀ گردون كه در سبویت جای می خون می ریزد بس كه برد سوزد شراره غم جانم اگر برآرم آه از دل آتش خیزد |
|||||
آمد جان به لبم وز دل جدا نشود تاب و تبم | |||||
گریم چو شمع سحر روز و شبم از تنهایی | |||||
آزاد در محفل من كه از آتش غم سوزد دل من | |||||
ای راحت جان تا كی ز غمت بنالد دل | |||||
نباشد از جهان ز غصه اشک غم حاصل من | |||||
نباشد از جهان ز غصه اشک غم حاصل من |
|||||
(رهی معیری) | |||||
روشنك: | |||||
همیشه شاد و همیشه خوش باشید. | |||||